اجتماعی ۱۸مهر

پنجشنبه ۱۸ مهر ،قبل از شروع کلاس اجتماعی، آنقدر در کلاس پینگ، پونگ بازی کردیم که انگار مسابقات المپیک در کلاس برگذارکرده بودیم؛بعداً آقای کنار کوهی وارد کلاس شد. برپا شدن بچه ها زیاد خوب نبود؛برای همین معلم از کلاس بیرون رفت و دوباره وارد کلاس شد تا برپا شدن بهتری را از ما ببیند و همین طور شد؛سپس درس دوم که درباره ی مسئولیت ما بود را شروع کردیم.قبل از اینکه شروع کنیم آقای کنار کوهی به ما گفت:( اگر سوالی از درس قبل دارید بپرسید.)یکی از بچه ها سوالی پرسید که  سر صحبت ترس و شجاعت را با معلم باز کرد. بعد معلم چند خاطره در مورد همین ترس وشجاعت برای ما گفت.یکی از این خاطرات درباره ی یکی از دوستانشان بود که در مدتی که در یکی از مناطق محروم برای خدمت رفته بودند . این دوستشان خیلی به جن اعتقاد داشت. بعد به همین دلیل معلممان دوستش را اذیت می کرد. یکی از این اذیت یا شوخی ها این بود که در یکی از شب هایی که در آن منطقه ی محروم بودند دوستشان  داشت نهار فردایشان را موادش را آماده می کرد. سپس معلممان که داشت از انجا رد می شد کله اش را از در آشپز خانه بیرون آورد و به دوستش زل زد . وقتی کار دوستشان تمام شد تا سرش را برگرداند دید کله ای او را نگاه می کند و به شدت ترسید. بعد از خاطره گویی معلم چند نفر دیگر هم خاطره گفتند و معلم درس داد و درآخر زنگ خورد.

۲ دیدگاه دربارهٔ «اجتماعی ۱۸مهر»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا