زندگی

زندگی که نه! اماده شدن برای روز مادر

زنگ که خورد ما همه داشتیم در کلاس 5 صندلی ها را می چیدیم و خیلی صدا می کردیم که اقای فخری امدند و گفتند که انقدر سر و صدا نکنید و رفتند ،البته با یک لحن عصبانیتی گفتند. وقتی تمام صندلی ها را چیدیم،تقسیم کار کردیم و هر کس کار خودش را انجام می داد. من و ربانی داشتیم کار های لب تاپ را می کردیم و اهنگ کاشکی میشد رو دانلود کردیم  و عکس برای این روز را دانلود میکردیم عکس هم این شکلی بود. بقیه بچه ها شربت اناناس رو درست میکردند و چند نفر هم داشتند دل نوشته هایمان را روی تابلو می چسباندند. وقتی تمام کار ها انجام شد بعضی از بچه ها ماندند برای غافلگیری پایین و بقیه در دفتر و کلاس ها قایم شدیم. 30دقیقه گذشت و مادر ها از کلاس 1 به سالن و پشت کلاس 5 که ما وسایل رو اماده کرده بودیم امدند و نشستند که اقای اخوان حسابی مادر ها را عصبانی کرده بودند. به مادر ها گفته بودند که ما سر کلاس مافیا بازی می کنیم و (البته راست می گفتند ولی به هر حال بهتر بود نگویند)به انها گفتند که ما اثلا درس نمی خوانیم و معلم ها از دست ما شاکی هستند. بعد این حرف ها ما به صورت غافلگیری برف شادی ها و پرده ها کلاس 5 را کشیدیم که انها غافل گیر شوند و شیرینی شربت را دادیم و هر کدام خود را معرفی کردیم.

زندگی 98/11/28

به نام خدا

معلم زندگی  داخل کلاس امد و مشاور مدرسه را با خود اورد که در باره ی درس برایمان توضیح دهد  مشاور یعنی اقای میرزا خانلو اول برایمان از / نوزادی / کودکی / نوجوانی / حرف زد او اول از نوزادی شروع کرد  و ویژگی های نوزادی دی را از بچه ها پرسید و روی تابلو نوشت  بعضی از ویژگی های نوزادی عبارت اند از

 

1بی مسوولیتی

2محدودیت های زیاد

3محتاج به کمک اولیا

4شیر خوار بودن

و…

بعد از گفتن ویژگی های نوزاد مشاور کمی درباره ی نوزاد و احمیت محتاج بودن ان به کمک اولیا اش  حرف زد  بعد از ان در با ره ی کودکی حرف زد او اول ویژگی های کودکی را راروی تابلو نوشت بعضی از این ویژگی ها عبارت اند از

 

1کنجکاوی

2تمایل به بازی

3مستقل بودن در حین نیازمند بودن به کمک اولیا

4دارا بودن مسوولیت اندک

و…

اقای میرزا خانلو کمی درباره ی کودکی حرف زد وبعد در مورد نوجوانی و توانا ای ها ازجمله  کامل شدن عقل ویژگی های جسمانی پیش امدن سوالاتی  برای خود و… حرف زد

 

 

 

پایان

زندگی ـ شنبه ـ 29/11/98

اقای اخوان وقتی که وارد کلاس شدند توضیح دادند که قرار است امروز را اقای میرزا خانلو برایتان درس بدهد و اقای میرزا خانلو خیلی به موقع بپایان یافتن حرف اقای اخوان وارد کلاس شدند و شروع کردند درباره ی سن ما پرسیدند و گفتند در چه دوره ای هستید و ما هم در جوابشان گفتیم که در دوره ی نوجوانی هستیم و اقای میرزا خانلو هم گفتند که دوره قبلی شما خرد سالی می باشد و دوره قبلی خرد سالی هم کودکی است که در هر دوره از شما ها اتظاراتی می رود. مثلا در دوره کودکی از شما انتظار نمی رود که حرف بزنید یا راه بروید ولی در دوره خرد سالی دیگر از شما انتظار می رود این کار ها را انجام دهید. اقای میرزا خانلو در دوره ی نوجوانی گفتند که به بلوغ خواهید رسید و علائم بلوغ  مو هایی در بعضی از نواحی اندامتان رشد می کند و…    . بعد هم گفتند که ما هر هفته با هم یک کلاس داریم. 

 

 

 

پایان

زندگی ـ یک شنبه ـ 98/11/20

اقای اخوان وقتی که وارد کلاس شدند  اول از همه جدول اکسل زندگی ترم 2 را باز کردند و  تمام نمره ها از اول ترم تا این روز معلوم شد. اقای اخوان از بچه ها سوال کردند که اگر شکایتی دارید یا نمره ها را من اشتباه وارد کردم به من بگویید تا صحیح شود من هم چون اعتراضی نداشتم کلاس را کمی مرتب کردم.بعضی از اعراضات به نظر صحیح نمی امد و اقای اخوان در سایت مدرسه این ها را برسی کردند مشکل ها بر طرف شد. در اخر تایم کلاس اقای اخوان از بچه ها پرسیبدندکه ایا فیلم های پاور پوینت را دیده اند یا نه؟من هر سه فیلم را دیده بودم رفتم و اقای اخوان گفتند که هر چه در فیلم 1 دیده ای را برایمان توضیح بده

و به هر نفر 3 الی4 دقیقه وقت داد تا این کار را انجام بدهد.اقای اخوان به بچه ها گفت مشق برای فردا این است که کتاب 150# را بیاوریم تا امتحانات پدر و مادر ها را تصحیح کنیم

زندگی ۲۰ بهمن

در شروع کلاس آقای اخوان از بچه‌ها تشکر کرد که توانسته بودند خانواده‌ها را راضی کنند تا به جلسه افزودن سوادرسانه‌ای بیایند و از بچه ها خواست برای فردا کتاب ۱۵۰ هشتگ سواد رسانه ای را بیاورند تا امتحانات را تصیح کنیم بعد از جدول اکسل را نشان داد که ترتیب آن به چه صورت است بعد از مدتی از بچه ها تک به تک پرسید که آیا فیلم ۲ و ۳ پاورپوینت را دیده اند بسیاری گفت ندیدند ولی چندتا از بچه ها گفتند که دیدند چند تا فیلم یک دو و سه را توضیح دهند ولی هیچکدام نتوانستند درست توضیح بدهند به همین دلیل خود فیلم دو و سه را ببینیم

زندگی یکشنبه/ 11/20

به نام خدای عزیز

امروز وقتی اقای اخوان وارد کلاس شدند گفتند شیرانی وضعیت تمیزی کلاس خوب نیست دلیلش چیست بعد بچه ها گفتند کار خطیبی است چون خطیبی انجا نشسته بود و ان باید سفره را جمع می کرد بعد خطیبی و قند هاری رفتند نپتون ها را اوردند و خطیبی شروع به تمبز کردن کرد بعد از تمیز کردن خطیبی اقای اخوان جدول زندگی را نشان ما دادند بچه ها تعجب کردند چون مدت ها بود اقای اخوان جد را نشان نداده بود تغیراتی زیادی د جدول اتفاق افتاده بود بعضی ها خوشحال بودند و بعضی ها ناراحت بعضی ها از اخر امده بودند اول و بعضی ها از اخر امده بودند اول و بعضی ها سر جای خودشان بودند  بعد بچه ها که قای اخوان نمره اش را نگذاشته بود گفتند و اقای اخوان بعد از برسی نمره ان ها را دست می کرد بعد از این اقای اخوان گفتند زندگی همین طوری است ما نمی فهمیم کی پیشرفت کرده ایم و کی پسرفت این پیشرفت و پسرفت بستگی به تلاش خود آدم دارد.

کلاس زندگی 16/ 11/ 98

قبل از کلاس و در آن

در زنگ ها ی قبل بعضی از بچه ها که روز قبل برای آقا ی اخوان سوال ها ی خود را نفرستاده بودند، در آن زنگ ها به آقا ی اخوان سوال ها ی خود را به آقا ی اخوان نشان می دادند چون می خواستیم آن زنگ سوال ها را انتخاب و آماده برای چاپ کنیم به این دلیل که فردا ی آن روز امتحان از مادر ها و پدر ها بود. بعضی از گرده ها که کار خود را تمام کردند سوال ها را به آقا ی اخوان تحویل دادند اما بعضی از گروه ها مانند گروه من که نتوانستند آماده کنند یک نفر به خانه برد تا آن را برای فردا آماده کند و شب برای آقا ی اخوان بفرستد. 

آماده کردن سوال ها

به دلیل این که در گروه ما  دو نفر از سه نفر برای آقا ی اخوان سوال فرستاده بودند، ما سوال های زیادی برای کپی کردن نداشتیم.

زندگی 16 بهمن

به نام خدا

معلم به کلاس امد و به احسان پور گفت که لب تاب ها را بیاورد  من هم تکالیفی که معلم زندگی داده بود را روی فلش برایش اوردم تکالیف ما این بود که باید  سوالاتی  برای پدر و مادر از کتاب  # 150 برای امتحان اماده می کردیم  بعضی تکالیف را  دربله فرستاده و بعضی  مثل من  سوالات ر روی فلش اور دند  معلم سوالات گروه ها را روی فلش ریخت و به ما داد تا گل چین سوالاتمان را در بیا وریم  و در یک وورد به معلم بدهیم  همه ی گروه ها دست به کار شدند  گروه تنل ما که حال نداشت سوالات را بخواند  از  هر کدام   وورد ها فصل ها ای که باید از ان سوال  می نوشتیم را انتخاب کرد و  در وورد گزاشت  وبرای هر کدام یک نمره گذاشت  ولی من بعضی از گروه ها را دیدم که ان قدر بد بودند که  در اخرین زمان تصمیم گرفتند فقط  سوالات یکی از هم گروهی هایشان را بگذارند

زندگی(۱۶ بهمن)

به نام خدا

بیشتر بچه ها هنوز هم در فکر این بودند که چه کسی برای تایید مستند سازی های سایت انتخاب شده که آقای اخوان وارد کلاس شدند و چند نفر هم رفتند که لپ تاپ ها را بیاورند. پس از آوردن لپ تاپ ها به داخل کلاس هر گروه یکی از آنهارا برداشت و آقای اخوان هم فلششان را به نوبت به هرگروه می دادند تا فایل سوالات خودشان را روی لپ تاپ بریزد.

برای این جلسه می خواستیم سوالات بهتر را در گروه خودمان پیدا کنیم و آنهارا گلچین کرده و به یک فایل جدا انتقال دهیم که برای امتحان والدین آماده بشود.

باید ۵ سوال از مقدمه کتاب، ۵سوال از فصل اول، ۵سوال از فصل دوم و ۵ سوال هم از فصل سوم انتخاب می کردیم، که در مجموع ۲۰ سوال می شود.

همه گروه ها سخت ‌‌مشغول کار و تلاش بودند. ‌‌‌گروه ما هم مثل گروه های دیگر بود.

پس از سپری شدن دقایقی اگر کارمان آماده بود آنرا به فلش آقای اخوان منتقل می کردیم. بعضی از گروه ها کارشان تمام شده بود. فلش را گرفته و سوالاتشان را منتقل می کردند. سوالات گروه ما کامل نشده بود ولی تصمیم گرفتیم که آنرا روی فلش بریزیم تا بعدا از آقای اخوان گرفته و کاملش کنیم.

سرگروهمان آقای یوسفی فلش را از گروه بقلی گرفت و به لپ تاپ وصل کرد. ولی لپ تاپ آنرا نخواند! پس از چند بار سعی کردن آقای اخوان را صدا کردیم تا ایشان ببینند مشکل از کجاست. ایشان هم چند بار با لپ تاپ گروه ما سعی کردند و نشد سپس گفتند شاید مشکل از لپ تاپ باشد و با لپ تاپ گروه دیگری امتحان کردند که آن هم نخواند.

سپس آقای اخوان با اندوه (?)گفتند:فک کنم سوخت!?

و ما و گروه های باقی مانده باید فکر دیگری می کردیم که در ادامه مینویسم.

 

 

 

اگر مثل گروه ما نرسیدید که سوالاتتان را آماده کنید باید در خانه آماده کرده و تا فردا ۱۷ بهمن ۳ نسخه چاپ شده از آنرا بیاورید.

زندگی 13 بهمن 98

به نام خدا ( زنگ 1 زندگی)

معلم زندگی در کلاس امد و اول وضعیت ما را در ترم جدید به ما نشان داد من بر خلاف ترم های قبل وضعیت بسیار خوبی داشتم بعد از این که همه وضعیت خود رادیدند معلم از بچه ها پرسید که برای امتحان کتاب ( 150 # ) که باید اولیا امتحان بدهند چه کرده اید صدای بچه ها بلند شد که همه می گفتند پدر و مادر ما چیزی از این کتاب نمی خوانند و بهانه های مختلف می اورند بعد از این که همه ی صدا ها خاموش شد معلم گفت که همه به ترطیب میز ها بیایند و کار ها ای که انجام داده اند برای این که اولیا کتاب را بخوانند چه بوده است به نظر من اکثریت موفق نشده بودند که پدر و مادر شان را درس خوان کنند بعد از این که همه کار ها ای که کرده اند را گفتند برای انتخابات دوباره ی نماینده ی کلاس بچه ها دست بکار شدند من کاندید شدم و اکثریت رای ها با من بود و من کاندید شدم وبعد صبحانه در کلاس خوردیم و کلاس تمام شد

( زنگ 2 زندگی)

معلم به کلاس امد و به من گفت با اجازه ی اقای صیاد زاده چند تا از قفسه های چوبی ای که در مهارت های قبل ان ها را ساخته ایم را به کلاس بیا وریم تا در انها گل ها ای که برا ی تصویه ی هوا بهتر است بخریم یا از خانه بیا وریم ودر قفسه ها بگذاریم وقتی با نکبت تمام قفسه ها را به بالا اوردیم برای گروه بندی بچه ها به توری که به نعف خودشان باشد وکاملا ( دیکتا توری ) گروه بندی کرده بودند که من وقتی گروه ها را دیدم می خواستم به کسی که این تور گروه ها را درست کرده فحش های خیلی بدی بدهم بعد از این که روش دیگری برای گروه بندی انتخاب کردیم که الان هم هنوز دو گزینه پیش رو داریم بچه ها ای که مغرور و خود خواه بودند دست به اعتراز زدند و خاهان رای گیری دوباره شدند که زنگ تمام شد و ما هنوز 2 گزینه برای گروه بندی داریم

(قرعه کشی) ( گروه های سفره)
برای رای گریری تعداد نفرات قرعه کشی فقط 8 نفر بود ولی وقتی بعضی ها دیدند گروه سفره به ضرر شان است خاهان قرعه کشی شدند

زندگی(۱۳ بهمن)

به نام خدا

امروز برنامه هارا تغییر داده بودند و ما برای زنگ سوم زندگی داشتیم

پس از وارد شدن آقای اخوان به کلاس و آرام شدن بچه های کلاس کمی درمورد مسئولیت پذیری صحبت کردند و سپس جدول امتیازات جدید یعنی جدول ۳ را نمایش دادند و هر کس نمره و امتیازات خود را دید، این جدول شروع دوباره ای بود برای کسانی که میخواهند از نو شروع کنند و خودشان را اثباط کنند.

آقای اخوان مدام میگفتند:من اول سال از کلاس هدف انتظار بیشتری داشتم و الان کلاس مسئولیت دارد از هدف پیشی می گیرد.

درست است که آقای اخوان می خواستند به ما گوش زد کنند ولی بچه های کلاس و خود من هم از این کار خیلی خوشمان نیامد و به قول معروف داشتند آنها را توی سرِ ما می زدند پس همه تصمیم گرفتیم که از این به بعد تلاش خودمان را بیشتر کنیم و انتظار آقای اخوان را برآورده کنیم (امیدوارم موفق بشویم)

پس از این صحبت ها درباره کارنامه صحبت کردیم و درمورد این که زندگی برای نمره دهی پارامترهای اصلی دارد که عبارتند از: مستند سازی-کارگروهی و تدریس گروهی-باغچه ها-مدیریت زمان-تکالیف مختلف تکی-دفتر زندگی (برای کارنامه اصلی هرکس کمی ارفاق شده ولی برای کارنامه پویای مخصوص خود مدرسه نمره واقعی هر فرد است.)

سپس در مورد کتاب ۱۵۰ هشتگ صحبت کردیم واینکه هر فرد چه کاری انجام داده (در واقع والدین هر فرد) و برای همین هم یکی یکی آمدیم و در مورد آن صحبت کردیم و آقای اخوان هم فیلمی از آن تهیه کردند.

 

 

  1. هر فرد ۱۰ سوال از ۳۰ صفحه اول کتاب(قسمت بی مقدمه) و ۱۰ سوال از ۳ فصل گروهش طرح کند(در مجموع هر فرد ۲۰ سوال) و تا چهارشنبه آماده باشد
  2. برای فردا ۱۴ بهمن کتاب ۱۵۰ هشتگ را همراه داشته باشید

 

زندگی/هفتم بهمن ماه

به نام خدا

معلم زندگی سر کلاس ما امد و اول تکلیف ها ی ما را دید  تکلیف ما این بود که ما باید یک نقشه ی ذهنی در باره ی مسوولیت  با فیلمی که دربله معلم فرستاده بود می ساختیم  . بعضی ها مثل من با دیدن فیلم  (وورد 8) در وورد یک نقشه ی ذهنی ساخته بودند  وبعضی در دفتر تکلیف ها را انجام داده بودند بعد از دیدن تکلیف ها  معلم یک پاور پوینت  در باره ی مسوولیت پذیری  داشت که برای ما پخش کرد در پاور پوینت  نکاتی در باره ی مسوولیت پذیری نوشته بود  برای مثال در یک نوشتهگفته بود که مسوولیت ها ی ما  چیزی نیست که مردم انها را به ما یاداوری کنند  فرد مسوولیت پذیرخود برای مسوولیت ها داوتلب شده و به موقع مسوولیت هایش را انجام میدهد بعد از یادگیری  نکات درس سوت به صدا در امد و کلاس تمام شد

زندگی (۶ دی)

به نام خدا

امروز پس از وارد شدن کلاس ما به کلاس ۳ و وصل کردن لپ تاپ به دیتاشو آقای اخوان گفتند که اگر کسی فیلمی که در گروه گذاشتند رادیده و میتواند آن را توضیح دهد یا بخشی از آن را بگوید؛ دانیال شروع کرد و کمی توضیح داد که در فیلم چه چیز هایی گفته شده و موضوع کلی آن هم درباره راه های تقویت نیم کره سمت چپ مغز بود.

پس از آن اقای اخوان  ۰/۲۵ به نمره او اضافه کردند و سپس توضیح کاملی دادند: در رادیو یکی از برنامه های چند سال پیش بوده که هر روز یک راه برای تقویت نیم کره های مغز را ارائه میکرده که یکی از آنها کم کردن صدای چیزی است که داریم به آن گوش میدهیم و توجه میکنیم با این کار مغز توجه بیشتری به خرج میدهد و باعث میشود که مغز ما مطلب را بهتر درک و به خاطر بسپارد.

بعد یک تکنیک به نام mind map یا نقشه ذهنی را به ما آموزش دادند که در این تکنیک ما در مغزمان نقشه ای شبیه به طبقه بندی موضوع انشا درباره چیزی که میشنویم درست میکنیم و موضوعات کلی آن بحث را طبقه بندی میکنیم و برداشت کلی خودمان از آن موضوع را به خاطر میسپاریم حتی نرم افزاری هم برای این کار وجود دارد که نامش mind map است و برای طبقه بندی موضوع ها استفاده میشود

سپس فیلمی که درباره مسئولیت پذیری در کانال مدرسه گذاشته شده بود را مرور کردیم و با استفاده از طبقه بندی آن را شاخه شاخه کردیم. برای یاد آوری بهتر مطلب قسمتی از فیلم را تکرار کردیم و همان موضوعات آن قسمت از فیلم را نوشتیم.

زندگی 2/11/98

به نام خدا

معلم زندگی  سر کلاس امد  و نمرات و وضعیت مارا به ما نشان داد بعضی ها تغییر کرده و بعضی سر جای قبل مانده بودند معلم زندگی برای ترم جدید  انتخاب  درس ها ای که باید  برای ان در سایت مستند سازی کنیم را  به اختیار خود مان گذاشت  و از پایین جدول شروع کرد  هر کسی درسی که خودش دوست داشت برایش مستند سازی کند  را انتخاب کرد  معلم زندگی این کار را کرد که ببیند  ما  تنبلیم  یا ان درسی که به ما داده  بد بوده است بعد از این که وضیت خود را دیدیم  و درس  ها ی جدید برای مستند سازی  پیدا کردیم معلم زندگی  برای  انتخاب گروه ما را  دسته بندی کرده بود  کسا نی که  در سید (ا) بودند از سید(بی) و(سی) گروه خود را انتخاب می کر دند و فقط یک نفر از یک سید می توانستند انتخاب کنند  من با احسان پور و صیاد زاد  هم گروه شدم  بعد از گروه بندی معلم به ما یک برگه داد در ان برگه تکلیف  جدید ما را بدون نقطه نشته بود معلم به ما گفت که  اول نقطه هایش را بگذا رید و بعد به تکلیفی  که  گفته است عمل کنید بعضی ها توانستند که نقطه ها را بگذارند وهمان وقت تحویل معلم بدهند تا صحیح کند اما بعضی  مانند خود من نتوانستند به موقع نقطه ها را بگذارند معلم گفت : ان ها ای که نتوانستند  نقطه ها را به موقع بگذارند در خانه کامل کنند و به پدر و مادر بدهند تا صحیح کنند در همین حال سوت به صدا در امد و کلاس تمام شد   

داستان هایی از داستان راستان


اعرابی و رسول اکرم :

عربی بیابانی و وحشی، وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد، تا مگر از رسول خدا سیم و زری بگیرد. هنگامی وارد شد که رسول اکرم در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. حاجت خویش را اظهار کرد و عطائی خواست.

رسول اکرم چیزی به او داد، ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد، بعلاوه سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد، و نسبت به رسول خدا جسارت کرد.

اصحاب و یاران سخت در خشم شدند، و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند، ولی رسول خدا مانع شد.

رسول اکرم بعدا اعرابی را با خود به خانه برد، و مقداری دیگر به او کمک کرد، ضمنا اعراب از نزدیکمشاهده کرد که وضع رسول اکرم به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده شباهت ندارد،و زر و خواستهای در آنجا جمع نشده.

اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمهای تشکر آمیز بر زبان راند . در این وقت رسول اکرم به او
فرمود : تو دیروز سخن درشت و ناهمواری برزبان راندی که، موجب خشم اصحاب و یاران من شد.

من میترسم از ناحیه آنها به تو گزندی برسد، ولی اکنون در حضور من این جمله تشکر آمیز را گفتی، آیا ممکن است همین جمله را در حضور جمعیت بگویی تا خشم وناراحتی که آنان نسبت به تو دارند، از بین برود؟ اعرابی گفت : مانعی ندارد.
روز دیگر اعرابی به مسجد آمد، در حالی که همه جمع بودند، رسول اکرم رو به جمعیت
کرد و فرمود : این مرد اظهار میدارد که از ما راضی شده آیا چنین است؟ اعرابی گفت : چنین است و همان جمله تشکر آمیز که در خلوت گفته بود تکرار کرد.

اصحاب و یاران رسول خدا خندیدنددر این هنگام رسول خدا رو به جمعیت کرد، و فرمود : مثل من و این گونه افراد، مثل همان مردی است که شترش رمیده بود و فرار میکرد، مردم به خیال اینکه به صاحب شتر کمک بدهند فریاد کردند، و به دنبال شتر دویدند. آن شتر بیشتر رم کرد و فراریتر شد. صاحب شتر مردم را بانگ زد و گفت، خواهش می کنم کسی به شتر من کاری نداشته باشد، من خودم بهتر میدانم که از چه راه شتر خویش را رام کنم.

همینکه مردم را از تعقیب بازداشت، رفت و یک مشت علف برداشت و آرام آرام از جلو شتر بیرون آمد، بدون آنکه نعرهای بزند و فریادی بکشد و بدود، تدریجا در حالی که علف را نشان می داد جلو آمد. بعد باکمال سهولت مهار شتر خویش را در دست گرفت و روان شد.

اگر دیروز من شما را آزاد گذاشته بودم، حتما این اعرابی بدبخت به دست شما کشته شده

بود  و در چه حال بدی کشته شده بود، در حال کفر و بت پرستی  ولی مانع دخالت شما شدم، و خودم با نرمی و ملایمت او را رام کردم

 

داستانی از داستان راستان

 مسیحی و زره علی (ع) :

 

در زمان خلافت علی – علیهالسلام – در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در  نزدیک مرد مسیحی پیداشد. علی او را هب محضر قاضی برد، و اقامه دعوا کرد که : این زره از آن من است، نه آن را فروختهام و نه به کسی بخشیدهام. و اکنون آن را در نزد این مرد یافتهام . قاضی به مسیحی گفت : خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه میگویی؟ او گفت : این زره مال خود من است، و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمیکنم(ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد)  

قاضی رو کرد به علی و گفت : تو مدعی هستی و این شخص منکر است، بر اساس این بر تو است که شاهد برمدعای خود بیاوری.

علی خندید و فرمود : قاضی راست میگوید، اکنون میبایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم.  

قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد، و او هم زره را برداشت و روان شد.  

ولی مرد مسیحی که خود بهتر میدانست که زره مال کی است، پس از آنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت : این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت ،انبیاست و اقرار کرد که زره از علی است.  

طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده، و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی در جنگ نهروان میجنگد.

داستان هایی از داستان راستان

علی و عاصم

 

علی – علیهالسلام – بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد . در خلال ایامی که  در بصره بود، روزی به عیادت یکی از یارانش، به نام علاء بن زیاد حارثی رفت.

این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. علی همینکه آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید، به او گفت : اینخانه به این وسعت، به چه کار تو در دنیا میخورد، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاجتری؟! ولی اگر بخواهی میتوانی که همین خانه وسیع دنیا را وسیلهای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی، به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکار کنی، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق  قراردهی، و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی.  

علاء : یا امیر المؤمنین، من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم. 

چه شکایتی داری؟ تارک دنیا شده، جامه کهنه پوشیده، گوشه گیر و منزوی شده همه چیز و همه کس را رها کرده.  

او را حاضر کنید !

عاصم را احضار کردند و آوردند. علی ع به او رو کرد و فرمود : ای دشمن جان خود، شیطان عقل تو را ربوده است، چرا به زن و فرزند خویش رحم نکردی؟ آیا تو خیال میکنی که  خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای تو حلال و روا ساخته ناراضی میشود، از اینکه تو از  آنها بهره ببری؟ تو در نزد خدا کوچکتر از این هستی.  

عاصم : یا امیرالمؤمنین، تو خودت هم که مثل من هستی، تو هم که به خود سختی می دهی و در زندگی بر خود سخت میگیری، تو هم که جامه نرم نمیپوشی و غذای لذیذ نمی خوری، بنابراین من همان کار را میکنم که تو می کنی، و از همان راه میروم که تو می روی.  

 اشتباه می کنی، من با تو فرق دارم، من سمتی دارم که تو نداری، من در لباس پیشوایی و حکومتم،وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است.

خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند. و آن طوری زندگی کنند که تهیدستترین مردم زندگی می کنند.  

تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند، بنابراین من وظیفه ای دارم و تو  وظیفه ای

داستان هایی از کتاب داستان راستان

مردی که کمک خواست

به گذشته پرمشقت خویش می اندیشید، به یادش می افتاد که چه روزهای تلخ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانهزن و ودکانک معصومش را فراهم نماید.

با خود فکر میکرد که چگونه یک جمله کوتاه – فقط یک جمله – که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، بهروحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد، و او و خانوادهاش را ازفقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد.
او یکی از صحابه رسول اکرم بود. فقر و تنگدستی براو چیره شده بود. دریک روز که حس
کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهادزنشتصمیم گرفت برود، و وضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد، و از آن حضرت استمداد مالی کند.با همین نیت رفت، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله اززبان رسول اکرم به گوشش خورد :

هرکس از ما کمکی بخواهد ما به اوکمک می کنیم، ولی اگر کسی بی نیازی به ورزد و دست حاجت پیش مخلوقی درازنکند، خداوند او را بینیاز میکند . آن روز چیزی نگفت، و به خانه خویش برگشت.

باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانهاش سایه افکندهبود روبرو شد، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید : هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میرکنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد خداوند او رابی نیاز می کند .

این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید، به خانه خویش برگشت. و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره وناتوان می دید، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت،باز هم لب های رسول اکرم به حرکتآمد، و با همان آهنگ که به دل قوت و به روح اطمینا نمی بخشید همان جمله را تکرار کرد.

این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد.حس کرد کهکلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارجشد با قدم های مطمئنتری راه می رفت. باخود فکر می کرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه میکنم و از نیروو استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده میکنم، واز او می خواهم که مرا در کاری که پیش می گیرم.

موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد.با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟به نظرش رسید عجالهاین قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند وبیاورد وبفروشد. رفت و تیشهای عاریه کرد و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد وفروخت.

لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به اینکار ادامهداد، تا تدریجا توانست ازهمین پول برای خود تیشه و حیوان سایر لوازم کار را بخرد.

باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد.روزی رسول اکرم به او  رسید و
تبسم کنان فرمود : نگفتم، هرکس از ماکمکی بخواهد ما به او کمک میدهیم، ولی اگر بی نیازی بورزد خداوند او را بینیاز می کند

کلاس زندگی 23 دی

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس زندگی دوشنبه ی ما کلاسی بود که باعث یک تحول کلی در کلاس شدآقای اخوان وقتی وارد شدند شروع کردند به گفتن این که من از کلاس شما انتظار بیشتر از این و انتظار وحدت و همدلی داشتم . شما اول سال خیلی خوب شروع کردید هم دربحث قلمرو ها و نظافت ها و هم در بحث کارهای خودجوشی که می کردید.نمی دانم اول سال جوگیر بودید یا این که می خواستید خودتان را به رخ بکشید که که بعد ولش کردید به نظرتان چرا این اتفاق افتاد؟
بچه ها نظرات خود را گفتند مثلا یکی از بچه ها گفت نداشتن کسی که بر نظارت کند باعث این مسیله شده است و … نتیجه ی صحبت های بچه ها این شد که ما باید به اصطلاح یک رییس جمهور برای کلاسمان انتخاب کنیم تا کاره را مدیریت بکند چهار نفر کاندید شدند که یک نفر از میانشان انتخای شد و قرار شد که کارها را انجام بدهد پایان.
تکالیف: روزنگار ، دفتر زندگی ، مستند سازی

کلاس زندگی یکشنبه 30 دی

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس زندگی دوشنبه ی ما کلاس همراه با لپ تاب بود . قرار بود که ما فیلم شماره هفت آموزش ورد را ببینیم و یکشنبه آقای اخوان از ما امتحانش را بگیرند که آقای اخوان هوش به خرج دادند و یک متن بدون نقطه روی برگه به ما دادند و گفتند که این را روی ورد پیاده کنید هدف آقای اخوان از این که متن بدون نقطه به ما دادند این بود که نیمکره ی راست ما که در اغلب افراد ضعیف تر است تقویت شود و اینگونه ایشان با یک تیر دو نشان را زدند و ما هم به صورت همان گروه های قبلی نشستیم و شروع به کار کردیم گاهی اوقات در جمله خوانی به مشکل بر می خوردیم ولی با توجه به جمله حل می شد اکثر ما نتوانستیم آن را تمام کنیم و تبدیل به یک تکلیف فردی شد این بود کلاس جالب ما. پایان
تکالیف : فایل ورد ، دفتر زندگی ، روزنگار ، مستند سازی

کلاس یکشنبه 24 آذر

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس ما در روز یکشنبه با ارایه ی گروه خودمان همراه بود یعنی این که ما یک درس از کتاب تفکر را باید انتخاب می کردیم و آن را تدریس می کردیم ما در اول کلاس قوانین کلاس را به صورت پاورپونت نمایش دادیم و بعد از آن به به سراغ درس اصلی خودمان رفتیم که به صورت پاورپوینت آماده کرده بودیم . درس را که شروع کردیم در همان سوالات اول با هجمه ای از سوال مواجه شدیم که این یعنی که وقت ما در خطر است برای همین سوالات بعدی را در زمان کوتاه تری پاسخ دادیم تا این که به انتهای پاور پوینت رسیدیم و به دلیل کمبود وقت آن را خلاصه کردیم و بعد به سراغ کلیپ نحوه ی آموزش مدارس ژاپن رفتیم که جالبی این کلیپ در شباهتش با همت مدرسه ی زندگی بود وسط کلیپ هم زنگ خورد ! خودتان میدانید بچه ها برای پینگ پنگ چه کار می کنند!!
تکلیف: دفتر زندگی ، روزنگار

کلاس زندگی یکشنبه 20 آذر

به نام خدای عزیز
کلاس زندگی یکشنبه ی ما ارایه درس بزرگمردان کوچک توسط گروه آقای ربانی بود و آقای اخوان دانش آموزی مثل ما بودند اول کلاس آنها قوانین کلاس را برای دانش آموزان توضیح دادند و بعد آقای ربانی خلاصه ی داستان را برای ما تعریف کرد بعد از تعریف آقای ربانی فیلم مستند بزرگمردان کوچک قسمت اول را برای ما پخش کردند و ما دیدیم و مشاهده کردیم آنها در مورد قسمت اول که برای ما توضیح دادند قسمت دوم را پخش کردند و بعد در مورد آن هم توضیخ دادند بعد از آن آقای پور مدنی به ما گفت که کتاب هارا باز کنیم و سوالات صفحه ی پانزده کتاب تفکر و سبک زندگی را کامل کنیم و ما هم این کار را کردیم بعد به پایان زنگ که نزدیک شدیم آقای ربانی برای ما تیزر فیلم سینمایی آن بیست و سه نفر را پخش کرد و بعد نگ به صدا در آمد این بود کلاس زندگی یکشنبه ی ما
تکالیف : نوشتن دفتر زندگی ، کامل کردن درس بزرگمردان کوچک

کلاس زندگی دوشنبه 11 آذر

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس زندگی دوشنبه ی ما به این صورت بود که آقای اخوان وارد کلاس ما شدند و درباره ی ارایه های کتاب تفکر از ما توضیح خواستند سرگروه هر گروهی بلند شد و گفت که در این مدت چه کارهایی انجام داده اند و آقای اخوان یا به او انتقاد کردند یا یه او یک نظر مفید وسازنده دادند بعد آقای اخوان گفتند به دلیل تعطیلی ها مکرر مدارس ارایه ی هر گروه یک هفته عقب می افتد. در ادامه ی کلاس آقای اخوان پرسیدند که هر کسی چه تعداد از فیلم های ورد را دیده است و وارد لپ تاب کردند بعد از یکی از بچه های کلاس خواستند که بیاید و برای بچه های کلاس چیز هایی را که دیده است ارایه کند او آمد و توضیح مفصلی در مورد فونت تخصصی ورد داد و آقای اخوان برای او نمره گذاشتند
تکالیف: مستند سازی ، دفتر زندگی ، آماده شدن برای ارایه ، برنامه ی هفتگی

کلاس زندگی چهارشنبه ۲۲ آبان

بسم الله الرحمن الرحیم   ما در کلاس زندگی چهارشنبه از کلاس یک به کلاس سه منتقل شدیم و کلاس ما آنجا برگزار شد در کلاس امروز معلم ما آقای اخوان به ما گفتند که به گروه های سه نفره تقسیم شویم و به هر یک از گروه ها یک لپ تاب دادند و گفتند که درباره ی مدیریت زمان تحقیق کنید و در کلاس ارایه دهید همه ی گروه ها مشغول کار شدند و تقریبا تحقیق آنها ۲۰ دقیقه به طول انجامید هر یک از یک سایت تحقیق کرده بودند و در برگه ای نوشته بودند که فراموش نکنند بعد زمان تحقیق به پایان رسید و گروه ها برای ارایه آماده شدند آقای اخوان یک شماره را صدا می زدند آن نفر درباره ی تحقیق گروه خود توضیح می داد . اکثر بچه ها در مورد تکنیک های مدیریت زمان نوشته بودند . اتفاق جالب امروز این بود که لیست کلاسی هم در اختیار بچه های کلاس قرار داشت و بعد زنگ خورد و بچه ها به بیرون کلاس رفتند.

تکالیف امروز: کامل کردن برنامه ، نوشتن دفتر زندگی

کلاس های زندگی دوشنبه 20 آبان

بسم الله الرحمن الرحیم
کلاس اول : کلاس اول ما در روزدوشنبه با آقای اخوان به دلیل دیر امدگی ایشان توسط بچه ها اداره می شد و بچه ها داشتند در مورد گروه بندی اردو با هم بحث می کردند و تقریبا به هیچ نتیجه ای هم نرسیدند تا این که آقای اخوان آمدند و گفتند دو نفر گروه را انتخاب کنند که آقایان قندهاری و ربانی برای این کار انتخاب شدند این دو هر کدام نه نفر را کشیدند و قایله ختم به خیر شد و زنگ تفریح هم به صدا در آمد .
کلاس دوم:در کلاس دوم آقای اخوان می خواستند که دفتر زندگی بچه ها و برنامه ی هفتگی آن هارا ببینند ایشان به ترتیب لیست کلاسی صدا می زدند و بچه ها دفتر زندگی و برنامه ی خود را پیش ایشان می بردند وایشان هم چک می کردند این هم از کلاس زندگی دوم ما.

کلاس زندگی یکشنبه 19 آبان

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس یکشنبه ی ما با یاد خداوند آغاز شد بعد از آن آقای اخوان به ما گفتند که کتاب های تفکر خود را روی میز بگزاریم صفحه ی سی و سه ی کتاب را بخوانیم .صفحه ی سی و سه در مورد خود آگاهی صحبت کرده بود و عوامل موثر و موانع رشد خود آگاهی را توضیح داده بود مثلا عوامل موثر اینها بودند: پذیرش خود ،پذیرش دیگران و مسیولیت پذیری و عواملی که مانع رشد خود آگاهی می شدند اینها بودند: غرور و تکبر،توقعات و انتظارات بیش از حد و همه چیز خواهی ، حدود چهل و پنج دقیقه از کلاس ما به صحبت در مورد کتاب طی شد و پانزده دقیقه ی باقی مانده صرف چک کردن دفتر های زندگی و دادن برنامه ی هفتگی شد و بعد هم اقای اخوان در مورد هوش های مختلف برای ما توضیح دادند و جدولی درست کرده بودند از میزان هوش ها مختلف بچه های کلاس که بر اساس فیل اکسلی که قبلا برای ایشان فرستاده بودیم درست شده بود.
مشق های این کلاس : کامل کردن برنامه و کامل کردن دفتر زندگی و چند فعالیت اختیاری

کلاس های زندگی دوشنبه 13 آبان

بسم الله الرحمن الرحیم ما در روز دوشنبه دو زنگ کلاس زندگی داریم به همین دلیل متن به دو قسمت کلاس اول و دوم تقسیم می شود.
کلاس اول:امروز در زنگ اول کلاس زندگی اینگونه گذشت که آقای اخوان وقتی وارد شدند در مورد مصاحبه ای که باید درباره ی مسیولیت پذیری می گرفتیم صحبت کردند و گفتند که هنوز خیلی ها مصاحبه ی خود را به ایشان تحویل نداده اند و بعد در مورد سوال هایی که می توانستیم در این مصاحبه از فرد مصاحبه شونده بپرسیم گفتند که اکثرا راحت ترین سوال را برای پرسش انتخاب کردند در صورتی که خیلی سوال هایی بهتری می توانستید بپرسید و بعد از بچه ها در مورد این سوال ها پرسش کردند و چند نفری دست گرفتند و چند نوع سوال مختلف را گفتند و آقای اخوان پای تخته نوشتند و بعد هم آقای اخوان در مورد مسیولیت هایی که ما در زندگی داریم صحبت کردند و بچه ها کمی در مورد آن مسیولیت ها با هم بحث کردند و بعد زنگ خورد ولی چیزی که این کلاس را نسبت به بقیه کلاس های زندگی متمایز می کرد وجود مانی واحد پول مدرسه ی ما در جیب آقای اخوان بود و به مناسبت 13 آبان آقای اخوان با
استکبار تمام این مانی ها را پخش کردند تا ما با مفهوم استکبار آشنا شویم
کلاس دوم : در کلاس دوم آقای اخوان اول کمی در مورد قلمرو ها صحبت کردند و بعد گفتند که یکی از قلمروها عملکرد بهتری نسبت به آن یکی قلمرو داشته است و باید سعی کند که خود را بالا بکشد بعد از سخنگو ی یک گروه و مسیول گروه دیگر خواستند تا از قلمروی خود دفاع کنند و آن ها هم این کار را انجام دادند بعد بحث به طرف مسیولیت پذیری در مورد کشور خود کشیده شد آقای اخوان کمی توضیح دادند و بعد بچه ها کمی با هم به بحث پرداختند و زنگ خورد . ولی دیگر وسیله ی استکبار در جیب آقای اخوان نبود.
مشق های کلاس های زندگی امروز:بهبود وضعیت قلمروها

نذر ما

سلام من می خوام واستون از نذری امسال بگم نذری که هر سال ما یک روز قبل از تاسوعا توی مدرسه میدیم ولی امسال به خاطر اینکه تاسوعا توی تابستون بود قصد کردیم که این نذر و توی اربعین و یا بیست و هشتم ماه صفر بدیم ما این نذر را اول به نیت سلامتی آقا امام زمان (عج ) و بیاد طفل شیر خواره امام حسین میدیم وقتی که ما کوچیک بودیم مادرم به خاطر من و خواهرم نذر کرده امسال به خاطر سفر ما به کربلا اربعین هم نشد . ما با اقای اخوان و اقای فخری هماهنگ کردیم و قرار شد روز دو شنبه شیر کاکائو را پخش کنیم ، روز یکشنبه ۲۸صفر روز وفات پیامبر (ص)و امام حسن (ع) شروع به تهیه وسایل نذری کردیم البته چون ما این شیر را از گاوداری تهیه می‌کنیم و شیری که از گاوداری میگیریم شیر محلی هست و مقدارش زیاد حدود ۱۰۰ کیلو هست از قبل سفارش داده بودیم یکشنبه ظهر برای سفارش کیک به شیرینی فروشی رفتیم و کیک های تازه سفارش دادیم و بعد با پدرم رفتیم وسایل مورد نیاز مثل لیوان های یکبار مصرف و شکر و کاکائو و ….خریدیم بعد از ظهر رفتیم و شیر را تحویل گرفتیم و برای جوشاندن و پاستوریزه کردن شیر را بردیم خانه مادربزرگم چون حجم شیر زیاد هست و دیرتر جوش میاد باید شب قبل آن را می جوشاندیم ما شب شیر راگذاشتیم توی دیگه بسیار بزرگ و چند ساعتی طول کشید تا شیر به جوش اومد و بعد از اینکه شیر به جوش اومد و یه ساعتی با حرارت کم جوشید و آماده و پاستوریزه شد شیررا گذاشتیم تا بمونه و برای صبح یکم خنک بشه صبح زود ساعت پنج مجدد شیررا جوشاندیم چون پدرم گفت شیر کاکائو باید گرم باشه خلاصه شیر را که گرم شد کاکائو و شکررا جداگانه با هم مخلوط کردیم و به شیر زدیم من خیلی دوست داشتم این مراحل را ببینم و لذت می بردم از اینکه همکاری کردم ما اون شب خونه مادربزرگم بودیم و همه این کارا رو اونجا انجام دادیم صبح زود به خاطر اینکه زودتر به مدرسه برسم مجبور شدم به همراه پدرم به مدرسه بیام و مادرم به خونه رفت و کیف و وسایل منو برام آورد وقتی به مدرسه رسیدیم بچه ها داشتن نوحه میخوندن و ما هم شیر و کیک و آماده کردیم و بین بچه‌ها پخش کردیم من خودم خیلی دوست داشتم این مراسم را و نذر را امیدوارم که همه بچه ها هم خوششون اومده باشه .

کلاس زندگی یکشنبه 12 مهر

بسم الله الرحمن الرحیم امروز به دلیل نبودن معلم کلاس زندگی جناب آقای اخوان ما در ساعت درس زندگی ، زندگی کار نکردیم به جای آن معلم فیزیک ما جناب آقای صیاد زاده سر کلاس ما آمدند. ایشان با خود شش لپ تاب به کلاس ما آوردند و مارا به گروه های سه نفره تقسیم کردند و به هر گروه یک لپ تاب دادند و به ما گفتند به سایتی که آزمایش های شبیه سازی شده ی درس فیزیک در آن قرار داشت برویم و در میان آزمایش ها ، آزمایش های مربوط به چگالی را انجام دهیم و به کمک هم گروهی های خود پنج سوال مربوط به چگالی از میان آنها طرح کنیم و برویم و به ایشان نشان دهیم اگر ایشان تایید کردند لپ تاب را خاموش کرده تحویل ایشان داده و بعد به سراغ کار های خودمان برویم که ما ده دقیقه ای را که از زنگ باقی مانده بود به بازی پینگ پنگ اختصاص دادیم.
این جلسه بدلیل نبود آقای اخوان تکلیف نداشتیم.

قلمرو حیاط کفپوش هفته چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم شرح مسؤلیت های قلمرو از این قبیل است: تجویدی :سرگروه و مستند سازی _ ربانی: سخنگو _ جاوری: فرهنگی _ خطیبی : فوتبال دستی و جاکفشی _ پیری و اسماعیلی : تمیز کردن کف حیاط _ جعفری و پورمدنی : نظافت دستشویی پایان

پیمایش به بالا