اقای یادگاری در جلسه ی قبل حساب , به ما یک سوال سخت داده بود که برای امروز حل کنیم و چون سوال سخت بود بیشتر بچه ها انرا ننوشته بودند بنابراین خود اقای یادگاری انرا در کلاس حل کرد.وقتی بچه ها جواب را دیدند اهی کشیدند و گفتند ای بابا این سوال چقدر راحت بود و ما نوانستیم انرا حل کنیم . فصل اول را تمام کرده بودیم ,می خواستیم سوالاتی در مورد ان حل کنیم پس اقای یادگاری سه سوال داد و ماانها را هل کردیم و بعد یکی از بچه ها با کمال پروگی سندلی استاد را جا به جا کرد تا خودش بر روی ان بشیند و یکی از بچه ها که نمی خواهم اسم انرا بگویم صندلی را کشید و ان بچهی پرو به زمین افتاد و همه خندیدند و بعد اقای یاداری مشق ها را گفت و .نگ خرد