به نام خدا
معلم ادبیات سرکلاس امد و چون که بعضی از بچه ها غایب بودند ویا شعر را که به ما تکلیف داده بود حفظ نکرده بو دند به ان ها وقت داد تا اخر زنگ حفظ کرده ونمره خود را بگیرند . وبعد از ان به ما درس نسل اینده ساز رادرس داد وگفت که (نوشتن) درس نسل اینده ساز را بخوانیم وبه سوالات ان پاسخ دهیم
یکی از دانش امو زان (نوشتن )را خواند و به جواب ها پاسخ داد بعد از ان علی زر گر باشی بلند شد و از معلم اجا زه گرفت و شعری که حفظ کرده بود را خواند ولی درس نخواند وباید باز هم تمرین می کرد بعد از ان وقتی که دقایق اخر کلاس بود معلم ادبیات گفت که چند نفر بروند و صفره ها را بیاورند تا صبحانه را درکلاس بخوریم صفره ها را اوردند و پهن کردند تا صبحانه را میل کنیم وقتی که صبحانه تمام شد زنگ تفریح بود وکلاس ادبیات تمام شد