زندگی 13 بهمن 98

به نام خدا ( زنگ 1 زندگی)

معلم زندگی در کلاس امد و اول وضعیت ما را در ترم جدید به ما نشان داد من بر خلاف ترم های قبل وضعیت بسیار خوبی داشتم بعد از این که همه وضعیت خود رادیدند معلم از بچه ها پرسید که برای امتحان کتاب ( 150 # ) که باید اولیا امتحان بدهند چه کرده اید صدای بچه ها بلند شد که همه می گفتند پدر و مادر ما چیزی از این کتاب نمی خوانند و بهانه های مختلف می اورند بعد از این که همه ی صدا ها خاموش شد معلم گفت که همه به ترطیب میز ها بیایند و کار ها ای که انجام داده اند برای این که اولیا کتاب را بخوانند چه بوده است به نظر من اکثریت موفق نشده بودند که پدر و مادر شان را درس خوان کنند بعد از این که همه کار ها ای که کرده اند را گفتند برای انتخابات دوباره ی نماینده ی کلاس بچه ها دست بکار شدند من کاندید شدم و اکثریت رای ها با من بود و من کاندید شدم وبعد صبحانه در کلاس خوردیم و کلاس تمام شد

( زنگ 2 زندگی)

معلم به کلاس امد و به من گفت با اجازه ی اقای صیاد زاده چند تا از قفسه های چوبی ای که در مهارت های قبل ان ها را ساخته ایم را به کلاس بیا وریم تا در انها گل ها ای که برا ی تصویه ی هوا بهتر است بخریم یا از خانه بیا وریم ودر قفسه ها بگذاریم وقتی با نکبت تمام قفسه ها را به بالا اوردیم برای گروه بندی بچه ها به توری که به نعف خودشان باشد وکاملا ( دیکتا توری ) گروه بندی کرده بودند که من وقتی گروه ها را دیدم می خواستم به کسی که این تور گروه ها را درست کرده فحش های خیلی بدی بدهم بعد از این که روش دیگری برای گروه بندی انتخاب کردیم که الان هم هنوز دو گزینه پیش رو داریم بچه ها ای که مغرور و خود خواه بودند دست به اعتراز زدند و خاهان رای گیری دوباره شدند که زنگ تمام شد و ما هنوز 2 گزینه برای گروه بندی داریم

(قرعه کشی) ( گروه های سفره)
برای رای گریری تعداد نفرات قرعه کشی فقط 8 نفر بود ولی وقتی بعضی ها دیدند گروه سفره به ضرر شان است خاهان قرعه کشی شدند

دیدگاه‌ خود را بنویسید

پیمایش به بالا