مهر ۲۶, ۱۳۹۸
در کربلا ۲
- من و پدرم صبح وقتی از موکب عراقی ها بیرون آمدیم به صورت اتفاقی مادر ومامان جون و خواهرم برخورد کردیم . آنها برای ما صبحانه از موکب ها گرفته بودند ما آن را خوردیم در همان موقع شوهر خاله ام را که از چند روز قبل با مامان جونم آمده بود را دیدیم او مارا به موکبی برد که مسئوولان آنجا با پدرم دوست بودندبعد از حمام کردن و غسل زیارت برای رفتن به حرم اماده شدیم در مسیر رفت وامد به حرم بسیار ازدهام بود موکب های زیادی برپا بود که همه باشور و شوق خاصی از زائران پذیرایی میکردند ما به سمت حرم رفتیم ولی بخاطره جمعیت زیاد وقتی وارد صحن حرم امام عزیزمان رسیدیم خواهر و مادرم را گم کردیم ساعتی را دنبال انها گشتیم تا انها را پیدا کردیم به خاطر همین از راه دور زیارت خواندیم و برای نماز جماعت به موکب برگشتیم در راه برگشت باز هم پذیرایی ها و رفت و امدها وهئیت های بسیار زیادی بود همه از جاهای مختلف و مراسم خاص و جالب اینکه هرکسی با هر قومیت و زبان و ایین خاص کنار هم برای امام حسین واهلبیتش عزاداری میکردند
شیمی سه شنبه ۹۸/۷/۲۲
آقای معتمدی یعنی معلم شیمی ما جلسهی پیش به ما گفته بود به صورت اختیاری چیپس درست کنیم و حدود هشتاد در صد بچه ها درست کرده بودند واز بین آنها ده درصدشان خیلی خوب و ترد بود و بعد آقای معتمدی به آنها ۲۰داد .درس این جلسه علاییم خطر بود آقای معتمدی برای این باید به ما خواندن علامت مواد را یاد میداد .وقتی آنها را درس داد از آنها سوالاتی در مورد تعداد اتم پرتعداد نوع اتم داد و نوع ماده را میدان و ما باید تعداد اتم تعداد نوع اتم را تشخیص میدادیم و بعد از دادن سه سوال اینگونه ای که اکثر بچه ها آنها را درست نوشتند و دیگر خیلی خوب یاد گرفته بودند زنگ خرد و ما رفتیم . تمام