نام نویسنده: رضا احسان پور

اهل اصفهان باهوش زرنگ خوش خنده

شیمی ۲۱ بهمن

قای معتمدی امروز کمی دیر کرده بود به همین دلیل بعد از ورودش به مدرسه مستقیما به دفتر رفت و به کلاس ما آمد و توضیحاتی درباره کثیفی کلاس ما دادند و گفتند امتحان را از ۱۹ ثابت می کنم یعنی بالاترین نمره شما ۱۹ است و به آقای مجیدی گفتند که بیاید آقای مجیدی گفت نمی‌توانم ایثار را برداشت و آنها را روی زمینشان و هرکس از دور و برش را تمیز کند و اگر کسی تو را شسته بود آن موقع از او نمره کم کنید ولی به خاطر تراز یک آدم خودخواه این کار کنسل شد در واقع شروع کرد به گفتن امتحان در شروع امتحان رضا احسان پور دانش آموز نمونه کلاس که با آقای معتمدی رفیق بود خودکار خود را که در سوی آن اسپینر داشت در آورد و آقای معتمدی شروع کرد با آن بازی کند و رضا احسان پور را اذیت کند یکی از بچه ها شروع کرد به اعتراض که شما تبعیض قائل می شوید آقای معتمدی در جواب دندان شکن گفت من الان دارم امتحان رو خراب می کنم اگر می خوای بیای امتحان تو را هم خراب کنم دانش‌آموز با لحنی تعجب زده و اقرار آمیز گفت نه ممنون امتحانم همینطور خراب هست سپس واحد و شروع به جمع کردن برگها بعد از امتحان آقای مجیدی وارد کلاس شد و اسامی کسانی را که باید می رفتند و مدتی همه خوشحالی کردند همه کسانی که قرار بود بروند جالب این بود که آقای مجیدی در پایان زنگ وارد کلاس شده بود

زبان ۲۱بهمن

آقای عباسی تکلیف ها را چک کرد بعد از حضور غیاب بعضی ها نوشته بودن بعضی ها بهش بودند بعضی ها اشتباه نوشته بودند بعضی ها کامل و درست نوشته بودند به هر کدام نمره خودشان را داد و گفت کتاب را باز کنید و صفحه ۴۰ را بیاورید او به ترتیب خاصی که کسی از آن چیزی نمی فهمید گفت تا از روی صفحه ۴۰ بخواند بعد از اینکه تمام افرادیکه کلاس خواندند گفت تا به صفحه ۴۱ برویم و تمرین ۲ را حل کنیم تمرین ۲ این بود که می بایست شماره تلفن و آدرس یکی از دوستانم را به زبان انگلیسی بنویسیم پس از مدتی او گفت اگر کسی ننوشته باشد و یا نتواند از روی آن بخواند منفی می گیرد بعد از چند نفر پرسید چه چیزی نوشته اند و می توانند از روی آن بخواند سپس سوال ۳ رفتیم که در آن باید گفت‌وگوی دو نفر را کامل می کردیم گفتگو از این قرار بود که نفر اول یعنی خودمان می گفتیم که می‌خواهیم جایی برویم و نفر دوم می پرسید کجا و چه ساعتی و ما جواب میدادیم سپس می‌گفت من اونجا رو بلد نیستم آدرس بده آقای عباسی گفت هرکس این سوال را درست کند دو نمره به امتحان و اضافه می شود یا نه اگر منفی دارد پاک میشود زنگ خور با کلاس تمام شد

زندگی ۲۰ بهمن

در شروع کلاس آقای اخوان از بچه‌ها تشکر کرد که توانسته بودند خانواده‌ها را راضی کنند تا به جلسه افزودن سوادرسانه‌ای بیایند و از بچه ها خواست برای فردا کتاب ۱۵۰ هشتگ سواد رسانه ای را بیاورند تا امتحانات را تصیح کنیم بعد از جدول اکسل را نشان داد که ترتیب آن به چه صورت است بعد از مدتی از بچه ها تک به تک پرسید که آیا فیلم ۲ و ۳ پاورپوینت را دیده اند بسیاری گفت ندیدند ولی چندتا از بچه ها گفتند که دیدند چند تا فیلم یک دو و سه را توضیح دهند ولی هیچکدام نتوانستند درست توضیح بدهند به همین دلیل خود فیلم دو و سه را ببینیم

زمین شناسی ۱دی

آقای معتمدی پس از ورود به کلاس و شروع به درس کردن دادند ایشان یکی از دانش آموزان گفتند تا  از روی کتاب صفحه ۴۷ را بخواند او شروع به خواندن کرد و پس از مدتی آقای معتمدی چند نکته گفت تا ما بنویسیم سپس کمی درباره چرخه آب حرف زد کم کم به روش گلاب گیری مادربزرگش را گفت دوباره همون دانش آموز شروع به خواندن کرد ولی دوباره پس از مدتی کسی سوال بی مربوطی پرسید کلاس منحرف شد گیاه شناسی مثلاً اینکه گل ها را کی باید بکاریم کی باید بکنیم گل محمدی خوب است یا بد است و یا یاس چند مدل دارد ولی قاتل ذکر یکی دیگر از بچه ها دوباره به سر مطلب اصلی برگشتیم و آقا دوباره چند نکته گفت بعد از چند تا از بچه ها سوال پرسی که تقریباً جوابش را جلسه پیش گفته بود ولی کسی جواب این سوال را نمی دانست روش هایی برای به دست آوردن آب شیرین توسط عمل میعان توضیح دادند در وسط توضیحات ایشان زنگ خورد و کلاس تمام شد

ریاضی ۱.۲دی

آقای یادگاری اول جواب سوالات را گفت و سوالاتی که به نظرآسان می‌رسید را همه با یک بی دقت ی کوچک غلط نوشتند جواب سوالات هیاهویی در کلاس ایجاد کرد آن هیاهو انتقادهایی درباره آقای یادگاری و امتحان بود سپس ایشان رفتند دوباره سراغ کتاب ریاضی و صفحات ۶۰ ۶۱ و ۶۲ را حل کردند هر سوال را یک نفر می آمد و حل می کرد چند تا از بچه ها تکلیف انجام نداده بودند ولی آقای یادگاری کاری با آنها نداشت در وسط های کلاس یکی از دانش آموزان که در جشنواره خوارزمی شرکت کرده بود تقاضا داشت تا از کلاس بیرون برود ولی آقای یادگاری اجازه نداد و برگه آقای مجیدی را می خواست تا اجازه بدهد از کلاس بیرون برود دقیقاً از ساعت ۱و۵۰ دقیقه تا ۲و۲۰ دقیقه به درخواست خود ادامه داد تا اینکه اجازه داد تا برود و از آقای مدیر یک برگه بگیرد صورت و برگه خود را آورد و از کلاس خارج شد پس از خروج او آقای یادگاری چند سال دیگر حل کرد و سوت پایان کلاس خورد16:22:08

نگارش ۱دی

اول کلاس قرار بود برگه هایی که در آن حکایت ها و بازنویسی شده بود که آقا تحویل داده شود ولی به اصرار بچه ها تحویل برگه ها به فردا افتاد سپس دو نفر را صدا زدند و گفتند که بیایند پای تابلو چشم یک را بستند و به دیگری گفتن روی تابلو خطی  موج دار بکش و دیگری که چشمش بسته بود باید با راهنمایی نفر دیگر خطی که کشیده بود را دوباره طی کند بعد از انجام این کار آقا توضیح داد که وقتی نویسنده در داستان چیزی می نویسد  مانند آن خط موج دار است وقتی کسی آن متن را میخواند مانند کسی است که با چشمان بسته دوباره آن خط را طی می کند �ی‌تواند درست مانند آن خط بکشد ولی اگر آن فرد درست راهنمایی کند می تواند شبیه به آن را بکشد سپس از ما خواست تا با نوشتن یک جمله درباره یک شی از بقیه بخواهیم تا آن شی راحدس بزنند  فقط باید توجه میکردیم که نباید مثل معما چیز گنگی نباشد بلکه چیزه واضح و روشنی باشد بعد از مدتی کوتاه همه یکی یکی جمله های خود را خواندند و بقیه آن را حدس زدند

ریاضی ۱.۱دی

در شروع کلاس به دلیل این که از قبل قرار بود جلسه امتحان گرفته شود غوغای درباره زمان امتحان ایجاد شد که اول زنگ امتحان را بگیرند آخر زنگ امتحان را بگیرند یا حتی زنگ بعدی آن را بگیرند ولی آقای یادگاری با گفتن اینکه در پایان همین زنگ امتحان را می گیرم به این هیاهو خاتمه داد سپس شروع به حل کردن صفحه  ۵۹ و کمی از ۶۰ کرد بعد امتحان را آغاز کرد امتحان روی برگه چاپی نبود بلکه باید خودمان سوال ها را می‌نوشتیم و جالب این بود که آقا تازه می خواست سوال ها را طرح کند سوالات به نظر آسان می‌آمدند سوال اول که کمی مشکل داشت صحیح  شد قرار بود که چند دقیقه زنگ برگه‌ها گرفته شود ولی به دلیل اصرار بچه ها تا پایان زنگ امتحان برقرار بود

عربی ۱ دی

آقا کمی تاخیر داشتند بعد از ورود به کلاس گفتند کمی برای امتحان بخوانید و زمان کوتاهی برای خواندن درس داده شده هفته گذشته دادند سپس امتحان گرفتند جالب اینجا بود که شارژر لپ تاپ کم بود و وسط امتحان لب تاپ خاموش شد ولی به دلیل زرنگ بودن فن یار سریع لپ تاپ دوباره روشن شد ایشان صفحات بعد از امتحان به ما گفتند تا حل کنید و ایشان نیز برگ‌ها را تصحیح کنند بعد از تصحیح کردن برگها وقته حل کردن سوالات نیست تموم شد ایشان اول کسانی که نمره برگه شان زیر سه شده بود را از کلاس بیرون انداخت و کلاس خلوت شد بعد شروع کردیم به حل کردن شروع سوالات البته این سوال که نبود متنی بود که گفته بودند ترجمه کنید در آخرین خط از متن بودیم که کسانی که از کلاس بیرون رفته بودند به کلاس برگشتند و مکثی کوتاه بین ترجمه متن افتاد ولی دوباره کلاس به حالت سابق بازگشت و متن کامل ترجمه شد سپس ایشان تکلیف ها را گفتند و کلاس تمام شد

تاریخ ۲۸ آذر

به نام خدا

آقای نوری تاخیر داشت و همین علت آقای حاجی احمدی سر کلاس ما آمدند و زمانی دادند تا کتاب را مطالعه کنیم و برای امتحان آماده شویم پس از ۱۵ دقیقه آقای نوری آمدند و ایشان هم مدتی برای مطالعه دادند سپس برگه های امتحانی را پخش کرده و بچه ها شروع به جواب دادن کردند بعضی از بچه ها توانستند زودتر از موقع معین تمام کنند و برگه های خود را با آقای نوری داده و به حیات رفته تا بقیه بچه ها می توانند در آرامش امتحان دهند پس از اتمام زمان آزمون همه به کلاس برگشتند و آقای نوری  جواب امتحان را بعضی ها خوشحال و بعضی ها غمگین شدند آقای نوری جواب سوال آخر را نداده بود که زنگ خورد

اجتماعی ۲۸ آذر

به نام خدا

 آقای کنارکوهی بعد از ورود به کلاس شروع به دیدن تکلیفِ ها کرد و دو نفری که تکلیف های ویژه داشتند تکلیف آنها را دید و دانش آموزی که تکلیف هایش را نوشته بود از کلاس بیرون کرد به واحد گفت تا درس جدید را بخواند پس از مدتی کوتاه اولین سوال را گفت توضیحاتی درباره گفته بود داد مشاغل سه دسته است صنعت کشاورزی خدمات  و مدیریت کنترل کننده این سه است مشکل ما هم مدیریتی است در همین حین دانش‌آموز اخراج شده کلاس برگشت پس از اتمام توضیحات آقای کنارکوهی دانش آموزی آقای  کنارکوهی سوال می گفت زیر جواب آن خط می کشیدیم باز دوباره کسی دیگری می خواند این کار تا آخر کلاس ادامه پیدا کرد

ادبیات ۲۱ آذر

 نکته به خصوص: آقای اخوان برای ارزیابی مستند وارد کلاس شده وپشت میز پیش بقیه دانش آموز ها نشست

آقای مجیدی بعد از ورود به کلاس توضیح داد کلاس مسئولیت از هدف حدود ۱ جلسه عقب تر است پس خواهش کرد نظم کلاس را رعایت کنند ورفتیم سراغ معنی شعر  با بهاری که میرسد از راه . او به این صورت فردی را برای  معنی کردن شعر انتخاب می کرد کسی عددی رو می گفت آن عدد را روی لیست پیدا کرده و به آن فرد می‌گوید  شعر را معنی کند

 در بیت اول پس از معنی شدن اشتباه معلم راه جدیدی برای معنا کردن شعر یاد داد روش او این بود که چون شاعر برای زیبا کردن شعر کلمه ها را جابجا میکند پس ما برای معنی کردن شعر باید کلمه های شعر را جابجا کنیم پس از انجام این روش و درست معنی شدن بیت اول به سراغ بیت های دیگر با همان روش رفتیم ولی از بیت ۵ به بعد دیگر نیازی به معنی کردن نبود چون معنی آن خود شعر می شد دیگر از جابجایی استفاده نکردیم و حتی ننوشتیم

در حین این کار واحد برای اینکه غلط گیر را باز کرده و تمام مایعات را بر روی میز  ریخته همین طور غلط گیر مال اسماعیلی بوده کلاس اخراج شد و حدود ۴۵ دقیقه جلوی در دفتر ایستاده بود ولی چون کسی در درون دفتر نبود  کسی او را ندیده  تا اینکه آقای صیادزاده آخر کلاس واسطه شد تا واحد به کلاس بیایند و یک غلط گیر برای اسماعیلی بخرد

بعد از تمام شدن معنی کردن شعر سراغ دانش زبانی رفتیم دانش زبانی این بود که با اضافه کردن بعضی چیز ها می توانیم متن را از حالت زبانی به حالت ادبی در بیاوریم مثلاً آرایه یا قید و متمم و مفعول و مسند

با خوردن زنگ آقای مجیدی  تکلیف افتاد و گفت نوشتن صفحه ۵۶ و ۵۷

پیام ها ۲آذر

به نام خدا

آقای فهامی با روی خندان وارد کلاس شد و گفت چرا هیچکس شما برنامه خود را اعلام نکرده به همین خاطر من به عنوان یادگاری برای همه یک منفی خوشگل میگذارم و همین کار را کرد سپس یکی از بچه‌ها به صورت بداهه آمد و یک فیلم درباره شازده کوچولو گذاشت و یکی یکی قسمت های مهم را توضیح و تفسیر داد معلم درباره فیلم و موضوع آن توضیح داد و گفت شازده کوچولو فیلم بچه گانه است که هر سکانس از این فیلم یک عالمه و نصیحت دارد می توان از درس بسیار گرفت فیلم شازده کوچولو درباره شخصی است که در بیابان گم شده و دیگر امیدی به زنده ماندن ندارد و در عین ناامیدی پسر بچه ای آشنا می شود و به او امید و انگیزه می‌دهد و آن شهر از آن پسر سوالات زیادی درباره زندگی می کند آنکس که نامش شازده کوچولو است به سوالات او پاسخ دقیق و کمی میدهد در چیزهایی می گوید کس باور نمی کند بیابان نجات پیدا می کند پیر می شود دوران پیری کودک همسایه دوست می شود و برای او داستان های شازده کوچولو را می خوانند سکته می کند و دختر کوچولو همسایه با هواپیمای پیرمرد به فضا می رود تا شازده کوچولو رو پیدا کند ولی شازده کوچولو را می‌بیند که بزرگ شده هیچ یک از داستانهای باورنکردنی را که برای پیرمرد تعریف کرده بود را به خاطر نمی آورد دختر کوچولو شازده کوچولو را به سیاره خودش میبره شازده کوچولو با دیدن گل رز تمام باغاتی که برایش افتاده بود را به خاطر آورد و دختر کوچولو با یک دسته پرنده وحشی به زمین برگشت

آقای فهامی از بچه ها خواست برای جلسه آینده به فیلم یک نمره بدهند

اجتماعی ۱۷

  •  آقای کنارکوهی بعد از ورود به کلاس تا جایی که کامل دانش آموزان در جای خود پشت میز معلم نشستن و کمی سکوت کردن سپس از نماینده  کلاس درخواست کرد که کتاب های اجتماعی را ببیند تاکسی در دفتر خود نقاشی نکرده باشد زمانی که نماینده کتاب های بچه ها را می دید معلم از نفری رو به رویش نشسته بود خواست با خودکار مشکی و پاک کن به خود بدهد بعد از آنکه نماینده کتابهای بچه ها رادی و خوشبختانه کسی در دفتر خود نقاشی نکشیده بود معلم می خواست به کسی بگوید که درس را بخواند ولی چند نفر اعتراض خود را به آنچه که تا به حال از روی درس نخوانده اند و بعضی بیش از چند دفعه از روی کتاب خواندن بیان کردن معلم پس از نگاهی به دفتر خود اسامی کسانی که تا بحال نخوانده اند را نام برد و گفت من همه چیز را در دفتر خود یادداشت می کنم حتی این که چه کسی در چه روزی سوالی پرسیده است سپس به یکی از دانش آموزانی که تا به حال از روی درس نخوانده بود گفت تا از روی درس جدید بخواند آقای موقع درس دادن سوالاتی مربوط به درس میگویند تا ما در کتاب خود بنویسیم  دانش آموز شروع به خواندن کرد درس مربوط به قانون اساسی بود و پس از خواندن کلمه اول آقای کنارکوهی گفت بسم الله الرحمن الرحیم سوال.  دانش آموز دوباره شروع به خواندن کرد تا  به بخشی از کتاب که فصل سوم قانون اساسی حقوق ملت است رسید اصل ۳۰ چنین نوشته بود دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش را رایگان برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حد  خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. همان لحظه ناگهان کسی پرسید آقای کنارکوهی پس چرا ما امسال چندین ملیون به مدرسه دادیم  سپس آقای کنارکوهی توضیح داد که در جاهای مختلف دنیا و همچنین ایران قانون ها و وظایفی هست که کسی از آنها باخبر نیست و حتی از وجود آنها مطلع نیست برای همین رعایت نمی شود و این حق شماست که نه تنها در این مدرسه بلکه در مدرسه های دیگر به صورت رایگان تحصیل کنید و برای ما داستانی از پیامبر تعریف کرد گفت روزی پیامبر به بازار رفته بود و دی یار خودش خرما می فروشد خرما دارد یکی یک دونه و دیگری دو دینار پیامبر گفت خداوند خرماها را بر روی درخت دو دسته تقسیم کرده که یکی خوب باشد و دیگری بد آنها را مخلوط کرد و گفت حال آنها را به یک و نیم دینار فروش. دولت آمده و بچه ها را به چند دسته تقسیم کرده مثلاً تیزهوشان نیان کند هوشانیان و…. حالا کسی باید بیاید و آنها را مخلوط کند سپس  به دانش آموز دیگری که تا به حال نخوانده بود گفت که بخواند او هم خواند کتاب سرفصل جدید یعنی قوه مقننه رسید آقای کنارکوهی چندسوال گفتناگهان گفت چه کسی می تواند جواب سوال ۲ را بدهد کسی دست گرفت و جواب درست داد مثبت داد بقیه اعتراض کردند که این سوال را حتی بود و ما هم می توانستیم آن را حل کنیم سوال ۲این بودکه قوه مقننه از چه بخش هایی تشکیل شدهجواب سوال ۲ نیزاین بود که مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبانسپس دانش آموزی که داشت می خواند کل درس را خواندآقای کنارکوهی تکلیف ها را گفتکلاس تمام شد

نذر ما

سلام من می خوام واستون از نذری امسال بگم نذری که هر سال ما یک روز قبل از تاسوعا توی مدرسه میدیم ولی امسال به خاطر اینکه تاسوعا توی تابستون بود قصد کردیم که این نذر و توی اربعین و یا بیست و هشتم ماه صفر بدیم ما این نذر را اول به نیت سلامتی آقا امام زمان (عج ) و بیاد طفل شیر خواره امام حسین میدیم وقتی که ما کوچیک بودیم مادرم به خاطر من و خواهرم نذر کرده امسال به خاطر سفر ما به کربلا اربعین هم نشد . ما با اقای اخوان و اقای فخری هماهنگ کردیم و قرار شد روز دو شنبه شیر کاکائو را پخش کنیم ، روز یکشنبه ۲۸صفر روز وفات پیامبر (ص)و امام حسن (ع) شروع به تهیه وسایل نذری کردیم البته چون ما این شیر را از گاوداری تهیه می‌کنیم و شیری که از گاوداری میگیریم شیر محلی هست و مقدارش زیاد حدود ۱۰۰ کیلو هست از قبل سفارش داده بودیم یکشنبه ظهر برای سفارش کیک به شیرینی فروشی رفتیم و کیک های تازه سفارش دادیم و بعد با پدرم رفتیم وسایل مورد نیاز مثل لیوان های یکبار مصرف و شکر و کاکائو و ….خریدیم بعد از ظهر رفتیم و شیر را تحویل گرفتیم و برای جوشاندن و پاستوریزه کردن شیر را بردیم خانه مادربزرگم چون حجم شیر زیاد هست و دیرتر جوش میاد باید شب قبل آن را می جوشاندیم ما شب شیر راگذاشتیم توی دیگه بسیار بزرگ و چند ساعتی طول کشید تا شیر به جوش اومد و بعد از اینکه شیر به جوش اومد و یه ساعتی با حرارت کم جوشید و آماده و پاستوریزه شد شیررا گذاشتیم تا بمونه و برای صبح یکم خنک بشه صبح زود ساعت پنج مجدد شیررا جوشاندیم چون پدرم گفت شیر کاکائو باید گرم باشه خلاصه شیر را که گرم شد کاکائو و شکررا جداگانه با هم مخلوط کردیم و به شیر زدیم من خیلی دوست داشتم این مراحل را ببینم و لذت می بردم از اینکه همکاری کردم ما اون شب خونه مادربزرگم بودیم و همه این کارا رو اونجا انجام دادیم صبح زود به خاطر اینکه زودتر به مدرسه برسم مجبور شدم به همراه پدرم به مدرسه بیام و مادرم به خونه رفت و کیف و وسایل منو برام آورد وقتی به مدرسه رسیدیم بچه ها داشتن نوحه میخوندن و ما هم شیر و کیک و آماده کردیم و بین بچه‌ها پخش کردیم من خودم خیلی دوست داشتم این مراسم را و نذر را امیدوارم که همه بچه ها هم خوششون اومده باشه .

۶ آبان

معلم بعد از وارد شدن به کلاس از بچه ها خواست کتاب های درسی و دفتر های تان را در بیاورید. از کتاب را میخواند. بعد در دفتر قواعد آن را توضیح می داد و همانطور درس سه به نیمه رسید و تمرین های درس ۳ را تمام نکردیم. ایشان همچنین ماه های میلادی را روی تابلو می نوشت و از بچه‌ها می‌خواست به صورت ردیفی آنها را بخوانند هر کدام یکی را خواندنداین کار کمی طول کشید و بیشتر وقت کلاس رفت و پس از تمام شدن ماه های میلادی و دست دادن کامل و تکرار بچه ها تکلیف گفت تکلیف ها عبارتند از. املا از ماه های میلادی روخوانی از درس ۳

زبان ۳۰مهر

ددر ورود به کلاس معلم گفت کتاب های درسی را در بیاورید می خواهم درس دو رادرس بدهم بعد از خواندن درس دو معلم بچه ها راسه به سه تقسیم کرد و به هر کدام یک نقش داد و گفت در دو را هر کدام به جای شخصیت خود را صحبت کنید بعضی ها خیلی خوب توانستند به جای شخصیت حرف بزنم ها نتوانستند آنطور که انتظار می رفت شخصیت خود را ادا کنند سپس تمرین صفحه ۱۱ را یکی از بچه ها گفت تا بخواند  زنگ خورد

زبان ۳۰مهر

آقای سم بعد از ورود به کلاس گفت کتاب های کار را در بیاورید و از حرف G تا L  را بنویسیدااین کار تقریبا نیم ساعت از کلاس را گرفت آقای سن تمام گفت کتاب های درسی را در بیاورید و صفحه۱۰ را بیاورید او سپس چندی از بچه ها گفت تا صفحه ۱۰۴ آغاز درس دوم خود را بخوانند به دانش آموزان دیگر گفت صفحه ۱۱ را و صفحه ۱۲را بخوانند نفر آخر صفحه ۱۲ را خواند به صورت ناگهانی گفت هر کس تمرین ۳ صفحه ۱۳ را اول و درست انجام دهد و به من نشان دهد دو مثبت می گیردبه همه بچه هایی که درست جواب داده بودند یک امتیاز و به نفر اول دو امتیاز داد و بعد گفت کلاس تمام شده و می توانید کارهای دیگرتان را بکنید مانند تغذیه خوردن ناگهان صدای سودمند و زن تمام شد

در کربلا ۲

  1. من و پدرم صبح وقتی از موکب عراقی ها بیرون آمدیم به صورت اتفاقی مادر ومامان جون و خواهرم برخورد کردیم . آنها برای ما صبحانه از موکب ها گرفته بودند ما آن را خوردیم در همان موقع شوهر خاله ام را که از چند روز قبل با مامان جونم آمده بود را دیدیم او مارا به موکبی   برد که مسئوولان آنجا با پدرم دوست بودندبعد از حمام کردن و غسل زیارت برای رفتن به حرم اماده شدیم در مسیر رفت وامد به حرم بسیار ازدهام بود موکب های زیادی برپا بود که همه باشور و شوق خاصی از زائران پذیرایی میکردند ما به سمت حرم رفتیم ولی بخاطره جمعیت زیاد وقتی وارد صحن حرم امام عزیزمان رسیدیم خواهر و مادرم را گم  کردیم ساعتی را دنبال انها گشتیم تا انها را پیدا کردیم به خاطر همین از  راه دور زیارت خواندیم و برای نماز جماعت به موکب برگشتیم در راه برگشت باز هم پذیرایی ها و رفت و امدها وهئیت های بسیار زیادی بود همه از جاهای مختلف و مراسم خاص و جالب اینکه هرکسی با هر قومیت و زبان و ایین خاص کنار هم برای امام حسین واهلبیتش عزاداری میکردند

در کربلا ۱

قسمتی از مسیر را با ماشین و حدود ۲۰  کیلومتر را هم پیاده طی کردیم بعد از پیاده روی به شهر کربلا رسیدیم درخودشهر کربلا حدود ۵ کیلومتر مسافت را پیاده طی کردیم تا به بین الحرمین رسیدیم به اقا سلامی عرض کردیم و بعد هم بسمت حرم حضرت ابوالفضل از دور سلام دادیم و اذن دخول گرفتیم بعد به محل قرار خود که ازقبل با مادر جان خود گذاشته بودیم رفتیم قرار ما درب خیمه گاه بود ولی چون خیمه گاه چند درب ورودی وخروجی داشت دچار سردرگمی شدیم ولی بالاخره پس از مدتی همدیگر را پیدا کردیم مادر وخواهرم به سمت اسکان خواهران رفتند ولی برای من و پدرم جا نبود برای همین ما به یک موکب عراقی دعوت شدیم و شب را انجا در بام طبقه چهارم سپری کردیم برایم سخت بود ولی به عشق امام حسین شب را بسر بردیم

کلاس زبان۱۷مهر

آقای سم بلا فاصله املا گفت وگفت ABC… را بنویسید وتک تک خواست از روی درس یک بخوانیم و خودش از روی صفحه ۷و۸ را خواند

صفحه ۹ که تمرین ۱ گوش کردن وبعد نوشتن بود قسمت گوش دادن را انجام ندادیم وبرای ‌حل کردن سوال کلی وقت گذاشتیم و نتونستیم حل کنیم چون سی دی را نداشتیم و بعد حل کردن کل صفحه ۹ زنگ خورد

زبان ۱۵ مهر

آقای سم بعد از ورود به کلاسمتن های انگیلیسی مربوط برخورد وگفتگو با کسی راروی تابلو نوشت وگفت بخوانید در دفتر بنویسید وجلسه ی بعدی می پرسد

گفت کتاب زبان را بگذارید واز روی متن کوچکی خواند که متن درس بود وآن را معنی کرد وچون بعضی معنی را درست بلد نبودند تاکید کرد که معنی متن را بنویسند و خواندن ومعنی کردن را چند بار تکرار کرد که بچه هااعتراز کردند

آقای سم از بچه ها خواست صفحه ۳درس اول رابخوانند  او به هنچنین در پی سوال بچه گفت کتاب مکالمه بعد از فصل ۴ داده میشود

 

رضا احسان پور

به نام خدا

سلام من رضا احسان پور  ۱۳سال سن دارم وکلاس هفتم ومتولد آبان  ۱۳۸۶ هجری شمسی هستم من درخانواده مذهبی به دنیا آمدم یک خواهر کوچکتر از خود  دارم ما در اصفهان زندگی میکنم دین من اسلام و شیعه هستم و به امام رضا ارادت خاصی دارم به سفر مکه مشرف شده ام و توفیق زیارت امام حسین را هم داشته ام من رشته ی والیبال را دوست دارم عاشق سالاد ماکارونی هستم  کمی چاق هستم و دستان قویی دارم قدم نسبتا بلند است از اخلاقم نگویم که خیلی خوش خنده ام ولی از ناسزا خیلی بدم می آید ومرا عصبانی می کند  کلاس زبان هم میروم . دوست دارم در آینده جراح مغز واعصاب بشوم واز همان دوران کودکی برنامه و هدف اینده ام را مشخص کرده ام تا با یاری خدا بتوانم به موفقیت برسم کلاس سوم دبستان را در ۲۸ روز خواندم و در امتحانات جهشی با نمره بسیار خوب قبول شدم واین تجربه با اینکه خیلی سخت ودشوار بود ولی بسیار برایم دلنشین بود دوست داشتم کلاس پنجم را هم به صورت جهشی بخوانم  البته  معلمین دبستانم توانایی مرا برای اینکار تایید کردند ولی پدرو مادرم بااین کار مخالف بودند و اعتقاد داشتند که من باید دوران کودکی خود را با همسالان خودم سپری کنم  در جشنواره جابر ابن حیان شرکت کردم و اختراع من به مرحله استانی رسید یک شیشه پاک کن مخصوص شیشه های اپارتمان ها

پیمایش به بالا