نام نویسنده: محمد طاها صیادی

کلاس فیزیک98/11/20

ما امروز در کلاس فیزیک طبق برنامه قبلی گروه بندی شده بودیم و هر کدام از گروه ها مدرس یک درس بودند و باید ان درس را تدریس می کردند.باید گروه یزدانی , اسماعیلی , مهدی پور درسی که در باره ی اتم بود را تدریس میکردند .
در اول کلاس یزدانی داشت با لب تاب ور میرفت ,اقای صیاد زاده که کمی صبر کردند و دیدند که اینها کارشان حالا حالا ها طول میکشد گفتند 🙁 تا اینها دارند کارشان را انجام میدهند من یک توضیحی در باره ی پاور پونت ها که قبلا هم توضیح داده بودم یک توضیح دو باره ای می دهم , فرصت تحویل پاور پوینت ها تا 27بهمن ماه تمدید میکنم تا انهایی که نتوانستند پاور پوینت خودشان ر تا حالا برای من بفرستند نمره ی انان کم نشود . راستی یک چیز جدید برای شما دارم شما باید یک مقاله در باره ی موضوع درستان اماده کنید . ) خوب دیگر صحبت های اقای صیاد زاده تمام شده بود , گروه مدرس هم کارشان با لب تاب تمام شده بود حالا دیگر وقت تدریس بود . انها تدریس خودشان را بایک سوال شروع کردند ، میداند انرژی هسته ای چیست. هر کدام از بچه ها یک نظر دادند . بعد از سوال یزدانی در باره ی تاریخچه ی انرژ هسته ای،نیروگاه اب سبک و کمی هم درمورد ضرر های این انرژی گذاشت. گروه تدریس کنندهیک نظر سنجی کرد که به نظر شما استفاده انرژی هسته ای به صرفه است ؟ نصف بچه ها نظرشان بله بود و نصف دیگر خیر بود . بعد انها یک ویدیو در باره ی ضرر ها و اینکه چگونه ضرر ها نابود میشوند گذاشتند و بعد صدای سوت به صدا در امد.

فارسی 98/10/19

اقای مجیدی بعد از وارد شدن به کلاس با چهری عصبانی به روی صندلی نشستند و گفتند:( تکلیف هارا روی میز بگذارید تا من بیایم و ببینم ) . تکلیف ها یمان این بود که ما بایدشعر گل و گل را حفظ میکردیم و نقش دستوری کلمه ها در شعر هایی که به ما واگذار شده بودند را مشخص میکردیم .
اقای مجیدی بعد از دیدن تکلیف کتبی از یک عده ای خاص در اول امتحان شفاهی شعر را گرفت انهای که بلد بودند که هیچی اما انانی که بلد نبودند یا در کلاس حفظ کرده بودند. و بعد اقای مجیدی اسماعیلی و مهدی پور را بیرون فرستادند به دلیل اینکه در این جلسه هیچ کدام از تکلیف ها را ننوشته بودند . و بعد ایشان گفتند اینهایی که اسمشان را میخوانم باید کتاب اضافه خیلی سبز بگیرند وانرا حل کنند .و بعد اقای مجیدی شروع به امتحان گرفتن از افراد عادی کلاس شدند . وقتی اقای مجیدی کسی را صدا میزدند بقیه سعی میکردند که در وسط خواندن ان فرد پارازیت بیندازند تا ان فرد نتواند به درستی شعر را بخواند . بعد از تمام شدن پرسش شفاهی اقای مجیدی یک تکلیف دادند و بعد سوت زده شد .

تکلیف: 1انانی که تکلیف جلسه ی قبلشان کامل نبود باید کامل کنند . 2 نوشتن نوشتن صفه ی 95

اقای حاجی احمدی بعد از وارد شدن به کلاس از ما پرسیدند: ( همه چشم بند آورده آورده اند ) بعضی از بچه ها گفتند بله و بعضی دیگر هم گفتند نه و بعد اقای حاجی احمدی گفتند خوب حالا همه چشم بند ها را بگذارید . وقتی بعد از کلی مسخره بازی بچه ها همه‌ چشم بند ها را گذاشتند اقای حاجی احمدی گفتند 🙁 وقتی من گفتم همه با همان چشم بسته به حیاط بروید ( . همه به حیاط رفتیم ، زمین در قسمت کف پوش گرم و میشود گفت داغ بود و در قسمت موزایک سرد سرد . اقای حاجی احمدی که در قسمت موزایک ایستاده بودند گفتند 🙁 همه به اینجا بیایید و بنشینید ) وقتی همه مستقر شدند استاد گفتند گروه های زندگی را پیدا کنید و به یک گوشه بروید . وقتی همه گروه های خود را به سختی انتخاب کردند معلم به هر یک از گروه ها یک شماره گفتندودر ادامه تاکید کردند که به هیچ کس نگویید که شماره ی گروهتان چند است . اقای حاجی احمدی گروه سه را صدا کردند و گفتند همه به غیر از گروه سه چشم بند ها را بردارید .بعد از باز کردن چشم بند ها اقای حاجی احمدی توضیح دادند بازی این است که یکی باید ۵دور دور خودش بچرخد ‌ توپ را وارد. دروازه ای که جایش مشخص نیست بزند . و بعد گروه سه بازی کرد . وبعد نوبت گروه ما و گروه های دیگر بود . بعد که ما به کلاس رفتیم اقای حاجی احمدی یک آیه داد و گفتند ما تمام این دوجلسه داشتم این آیه را تمرین میکردیم و بعد زنگ خرد

اجتماعی 98/10/17

اقای کنار کوهی بعد از وارد شدن به کلاس گفتند:( که طبق قرار قبلی ما امروز یک امتحان از فصل 9 و 10 داریم و در ادامه گفتند که شما 20دقیقه وقت دارید تا درس را یک بار دیگر مرور کنید . البته در سکوت . ) همه در حال خواندن بودیم که ناگهان دیدیم در باز شد و قند هاری به داخل امد. اقای کنار کوهی به قند هاری گفتند 🙁 شما تا حالا کجا بودید ؟ا) قند هاری گفت :(من با اقای مجیدی کار داشتم ) اقای کنار کوهی گفتند که یک برگه از ایشان بگیر و بیا .چند دقیقه بعد قند ها ری با برگه امد رفت سر جایش نشست . 20 دقیقه با صدای زنگ موبایل اقای کنار کوهی به پایان رسید . اقای کنار کوهی شروع به دادن برگه ها کردند که هنوز دو نفر مانده بودند که اقای کنار کوهی متوجه شدند 2 تا کم چاپ شده است و مهدی پور را فرستادند تا برود و2 تا را چاپ کند و بیاورد .بعد از گذشت زمان امتحان اقای کنار کوهی 3نفر از سه ردیف را گذاشتند تا تکلیف ها که کاربرگ ها بودند را چک کنند بعد از چک کردن زنگ خرد و ما رفتیم .

مشق ها : نداریم

کلاس حساب98/10/13

شما می توانید د اینجا رویداد ها ی امروز در کلاس هفتم هدف را بخوانید
ما امروز در کلاس بعد از وارد شدن معلم به کلاس به ایشان خبر فاصله افتادن بین دو کلاس ریاضی را خبر دادیم و اقای یادگاری به این موضوع به اقای اخوان که درانجا نشته بودند اعتراض کردند . و اقای اخوان در جواب به اعتراض گفتند: (بنده از این موضوع هیچ خبری ندارم ) سپس اقای یادگاری گفتند که کتاب ریاضی را در بیاورید تا ما انها را حل کنیم بعد از حل کردن سوالات اقای یادگاری از ما در خواست کرد تا جویا مجد ها ی خود را به روی میز بگذاریم تا بیایم و انرا ببینم و بعد از این که جویا مجد ها را دیدند و برای انانی که ننوشته بودند منفی گذاشتند به ما گفند 🙁 دوباره کتاب ریا ضی را در بیاوریم و صفحه ی 65 را حل کنیم )که البته بیشتر بچه ها حل کرده بودند و مشغول حرف زدن با یک دیگر شدند . اقای یادگاری به یکی از بچه ها گفتند تا صفحه ی 65 را خواند تا ما صحیح کنیم بعداز خواندن سوالات اقای یادگاری گفتند:( راستی بچه ها این زنگ که وقت نمیشود اما در زنگ بعدی به بازی هوپ میپردازیم .) و بعد سوت خورد و ما به بیرون رفتیم

مشق ها: نوشتن دو صفحه ی اخر فصل

نگارش 98/10/16

معلم در زنگ نگارش بعد از وارد شدند ن به کلاس گفتند :(خوب بچه ها من صدایتان میزنم و شما بیاید تکلیف هایتان را به من نشان دهید)
بچه ها گفتند : (کدام تکلیف ؟ )
معلم گفتند 🙁 بعضی از بچه ها انشا سری قبلشان را اشتباه نوشته بودند و قرار بود این جلسه درستش کنند و بیاورند )
از این حرکت بچه ها معلوم بود که خیلی از بچه ها تصحیح انشا خودشان را انجام ندادند . به هر شکلی که بود استاد تکلیف ها را دیدند و بعد معلم گفتند که :(بچه ها اگر موافق هستید تا کتاب مولوی را به کلاس بیاوریم و بخوانیم( بچه ها با هم یک صدا گفتند که بله موافق هستیم ) و بعد اقا رفتند و یک کتاب مولوی بزرگ را در کلاس اوردند . اول کمی در باره ی زندگی نا مه مولوی حرف زدند که مولوی در اول ذوقی به شعر نویسی و شاعری نداشته و بعد با شمس اشنا میشود و بعد شروع به شعر نویسی میکند . اقای قربانی شروع به خواندن یک حکایت از مولوی کردند که خلاصه اش این بود 🙁 یک سری دانش اموز بودند که معلمشان مشق زیاد میداده و اینها گفتند چی کار کنیم چه کار نکنیم یکی از انان که با هوش بود گفت ( ما باید به معلم بگوییم که مریض است تا به خانه برودو استراحت کند) انگاه این نقشه را عملی کردند و جواب داد ) و بعد زنگ خرد

مشق : نداشتیم

هندسه ۹۸/۹/۱۸

ما دوشنبه کلاس هندسه نسبتا خسته کننده ای را تجربه کردیم . کلاس هندسه ای که تقریبا هیچ چیز با حالی در آن نبود ، البته اشتباه نشود من منظورم این نیست که کلاس خشک بود ،نه فقط کمی خسته کننده بود . خوب حالا من ماجرای کلاس را برایتان تعریف می‌کنم تا ببینیم نظر شما هم با من یکی است یا نه ‌‌‌. اقای قزوینی بلا فاصله بعد از اینکه وارد کلاس شدند گفتند مشق ها را به روی میز بگذارید تا من بیایم و ببینم . اکثر بچه ها مشق را ننوشته بودند و اقای قزوینی اعصبانی شدند و گفتند آنهایی که مشق را امروز ننوشته بودند تا پنج شنبه وقت دارند که عکس بگیرند و برای من بفرستند ویا فیلم بگیرند و برای من در بله بفرستند . بعد ادامه کتاب را کار کردند که راجع به همان تقارن ، انتقال و جابه جایی بود و دوباره همان مثال اشک لوستر ها را زدند بعد من آمدم تا سوالی را حل کنم که یک دفعه صدای سوت بلند شد‌
مشق ها :« هر کسی که جویا مجد را ننوشتند عکسش را تا پنجشنبه در بله بفرستد » تمام

هندسه ۹۸/۹/۱۱

سلام ما در تاریخ ۹۸/۹/۱۱ کلاس هندسه داشتیم . معلم وقتی با دست شکسته یا ترک خرده وارد کلاس شدند ، همه بچه ها یا حداقل بیشتر بچه ها به جای اینکه از احوال دست ا ز احوال دست آقا جویا بشوند ، از نمرات امتحان پرسیدند، که این کاملا طبیعی است . و بعد اقای قزوینی هر نفر را صدا میزد و برگه ی امتحانش را به او میداد . نمرات از پنج بود که بالا ترین آنها محمد امین ربانی بد بعد طاها صیادی یعنی خودم و بعد تجویدی و شیرانی بودند . و بعد اقای قزوینی گفتند هر کس پایین سه شده است واقعا درسش ضعیف است و باید خودش را اصلاح کند ، هرکس پایین چاهار شده است آن هم نمره ی خوبی نیست و باید خود را تغییر دهند و بالای چاهار هم خوب است . ‌بعد شروع کردند به گفتن دوباره ی جواب امتحان ها و گفتند من اینبار علامت هارت غلط نگرفتم اما بار بعد غلط میگیرم . و بعد بچه ها از اقای قزوینی خواهش کردند نمرات کار نامه هم بگوید . که اقای قزوینی گفتند :« چند دقیقه ی دیگر می اید و میبینید » و بعد شروع کردند به دیدن تکلیف ها که فقط خودم نوشته بودم .و بعد دادن کارنامه و تمام
مشق ها : نوشتن فصل استعدلال و هندسه کتاب جو یا مجد . اگر هم ویدیو گذاشتن دیدن ویدیو

شیمی ۹۸/۹/۱۲

ما امروز در زنگ سوم شیمی داشتیم .اقای معتمدی وقتی با لشکری از هشتم ها وارد کلاس شیمی ما شد همگی ما تعجب زده و هیران اقای معتمدی را نگاه می‌کرد و دلیل این کارشان را ‌پرسیدیم وایشان گفتند :«به دو دلیل ۱ درس هایتان مشترک است ۲ هشتم ها با اقای ریاحی کلاس داشتند که ایشان بنا به دلایلی نیامدند ». ‌بعد ایشان شروع توضیح درباره ی اتم ها شدند . که وقتی توضیح هایشان تمام شد شروع به نوشتن سه سوال که یکی را در امتحان ورودی محمد باقر ،سادات و امام صادق داده بودند البته گفتند که اینها را من قبلا در سایت گفته بودم اما باز هم برا ی آنها یی که ندیدند می گویم . بعد از حل سوالات اقای معتمدی یک سوال سخت که تا حالا نگفته بودند گفتند ، گفتند . بعد از دقایقی اقای معتمدی سوال را حل کردند و به ما گفتند شما همه تان می توانید حتی در تیز هوشان قبول شوید اگر بعضی هایتان از اعتماد به نفستان بکاهید یا اضافه کنید . و زنگ خرد
هیچ مشق خاصی نداشتیم

1398/9/11هندسه

سلام ما امروز در کلاس هندسه اقای قزوینی بودیم که اقای قزوینی هنوز نرسیده به کلاس برگه های امتحان را که قرار بود بگیرند را جلوی ما قرار داندو ما شروع به دادن امتحان کردیم . امتحان راحت بود اما نکته های بسیار زیادی داشت و ما بیشتر باید حواسمان به علامت های مثلث و خط ها در عبارت ها ی جبری می بود . امتحان از سه سوال تشکیل شده بود سوال اول در باره دوران بود سوال دوم در باره ی نیم خط و خط و پاره خط بود و سوال سوم هم درست و غلط و جا خالی بود. برای من جالب این بود که بچه هایی که نسبتا قوی بودند دیر تر وضعیف ها برگه را زود تر دادند . اقای قزوینی به ما برای امتحان 40 دقیقه وقت دادند و بعداز 40 دقیقه جواب را گفتند . بعد از گفتن جواب ها بیشتر بچه ها دلیل غلط نوشتن خود را ننوشتن علامت ها علام کردند . بعد این کار ها که دیگر وقتی نمانده بود اقای قزوینی شروع به صحیح کردن امتحان ها کردند که هنوز یک برگه هم صحیح نکرده بودند که زنگ خرد

کار و فناوری 98/8/11

معلم کار و فناوری وقتی وارد کلاس شدند مهدی پور بدون اطلاف وقت مشق جلسه ی پیش خود را که ننوشته بود به معلممان نشان داد مشق جلسه ی قبل این بود که باید یک
وسیله را باز میکردی اجزای انرا تضیح می دادی که اقای مهدی پور یک هلکپتر ا سباب بازی را که به گفته ی خودش خراب شده بود را باز کرده بود . و نمی دانم چی شد که بااینکه جز کتاب نبود حدیگری می چرف از سنسر شد و یک جورا یی هرکه کار برد سنسر را در زندگی روز خودش میگفت . همین جور داشت پیش میرفت که معلممان گفت دیگر بسه . و بعد سر کتاب رفتیم و بعد در مورد برق حرف زدیم . و بعد من نمی دانم معلممان ان روز چه گیری به و سط حرف کسی حرف زدن داده بود و برای هرکسی که وسط حرف دیگری میپرید معلممان برایش منفی ثبت میکرد مشق با اهن ربا یک وسیله درست کنیم از تفاقات کلاس یک صفحه بنویسیم

مهارت1398/8/9

امروز ما دوباره به سالن تیر اندازی رفتیم. حاج آقا اول به ما وعده ی شرط بندی و امتحان در جلسه ی بعد را داد بعد بچه ها تعجب کردند و گفتند مگر شرط بندی حرام نیست؟ حاج آقا گفت شرط بندی در هر چیزی به غیر از تیر اندازی حرام است. و بعد در مورد حالت گیری و تنفس حرف زدند بعد از چند دقیقه ما پشت سلاح رفتیم و 10 دقیقه مباحثی که حاج آقا درس داده بودند و این جلسه درس داد را تمرین کردیم . وقتی کسی نوبتش تمام میشد ویا هنوز نوبتش نشده بود پشت سر کسانی که تیر می انداخت پینگ پنگ
را هوایی بازی می کردند . بعد از تیر انداختن اشکالاتمان بررسی و رفع شد، بعد هر کداممان10تیر انداختیم و بعد سوار بر پراید حاج آقا شدیم . در ماشین ،ربانی که موبایل حاج آقارا گرفته بود مثل بچه ها با موبایل خاموش ادای حرف زدن باگوشی را در می اورد . ولی ما اخر نفهمیدیم با مادرش حرف میزند یا با اکبر همسایه

شیمی 1398/7/29

ما که در کلاس شیمی نشسته بودیم واقای معتمدی میخواست درس بدهد که اقای اسماعیلی کلاس مسوولیت وارد کلاس شد و به اقای معتمدی یک قطره چکان داد و رفت . اقای معتمدی از کلاس بیرون رفت و بعد از یک دقیقه با یک قطره چکانی که کمی اش پر ر بود و داخل یک بطری اب بود برگشت و گفت من میتوانم با انگشت اشاره ام این قطره چکان را حرکت بدهم و بعد اقای معتمدی این کار راکرد وبعد ما گفتیم که چگونه این کار را انجام میدهید و ایشان گفتند که من این بگری را فشار میدهمو فقطاینکه با انگشت نمایش میدهم. دلیلش این بود که با فشار دادن اب بطری باعث اب رفتن اب داخل ق.ط اب میرود و چگالی ان زیاد تر از اب میشودو به زیر اب میرود . درحال توضیح بودی که زنگ تفریح خرد و ما رفتیم

شیمی سه شنبه ۹۸/۷/۲۲

آقای معتمدی یعنی معلم شیمی ما جلسه‌ی پیش به ما گفته بود به صورت اختیاری چیپس درست کنیم و حدود هشتاد در صد بچه ها درست کرده بودند واز بین آنها ده درصدشان خیلی خوب و ترد بود و بعد آقای معتمدی به آنها ۲۰داد .درس این جلسه علاییم خطر بود آقای معتمدی برای این باید به ما خواندن علامت مواد را یاد میداد .وقتی آنها را درس داد از آنها سوالاتی در مورد تعداد اتم پرتعداد نوع اتم داد و نوع ماده را میدان و ما باید تعداد اتم ‌تعداد نوع اتم را تشخیص میدادیم و بعد از دادن سه سوال اینگونه ای که اکثر بچه ها آنها را درست نوشتند و دیگر خیلی خوب یاد گرفته بودند زنگ خرد و ما رفتیم . تمام

قلمرو ها

آقای اخوان در کلاس زندگی در روز دو شنبه قلمرو های ما را به ما نشان دادند و گفتند وظایف را تقسیم کنید و بعد به ما یک سری وظایف که باید انجام می‌شد را گفتند و ما شروع به انجام آنها کردیم و من در آن موقع فیلم می گرفتم ٫قند هاری ٫یزدانی و مهدی پور بیل می زدند و مضفری ومسیح هم میز پینگ پنگ را درست می‌کردند وظایف :مسیح مضفری میز پینگ پنگ. یزدانی مهدی پور : تمیزی کف من قند هاری :عکاسی و نوشتن (البته چون دو شنبه کار بیل زن ها سخت بود قند هاری با آنها بود). ابته هنوز قطعی نیست

حساب یک شنبه 21/7/98

اقای یادگاری در جلسه ی قبل حساب , به ما یک سوال سخت داده بود که برای امروز حل کنیم و چون سوال سخت بود بیشتر بچه ها انرا ننوشته بودند بنابراین خود اقای یادگاری انرا در کلاس حل کرد.وقتی بچه ها جواب را دیدند اهی کشیدند و گفتند ای بابا این سوال چقدر راحت بود و ما نوانستیم انرا حل کنیم . فصل اول را تمام کرده بودیم ,می خواستیم سوالاتی در مورد ان حل کنیم پس اقای یادگاری سه سوال داد و ماانها را هل کردیم و بعد یکی از بچه ها با کمال پروگی سندلی استاد را جا به جا کرد تا خودش بر روی ان بشیند و یکی از بچه ها که نمی خواهم اسم انرا بگویم صندلی را کشید و ان بچهی پرو به زمین افتاد و همه خندیدند و بعد اقای یاداری مشق ها را گفت و .نگ خرد

شیمی سه شنبه 16 7 98

ما در کلاس5 کلاس شیمی داشتیم چون کلاس 5 به جای در ز دیوار پرده دارد ما انتضار داشتیم استاد از سمت چپ وارد شود ولی اینبار استاد از سمت چپ وارد شد و به ما زد حال زد و بعد استاد به گفت این نوشته هایه روی تخته را در دفتر بنویسید تا بعد من توضیه اش را بدهم اما من و چند نفر دیگر که چشم هایمان خوب نمی دید به روی زمین نشستیم و تا چشم هم زدیم همه به روی زمین بودند و کم کم که به خودمان امدیم همه بر رزی زمین بودیم روی تخته در مورد انواع مواد نوشته بود وانها را دسته بندی کرده بودند وما انها را نوشتیم و استاد در مورد انها توضیه داد و بعد که درس دادن این استاد بزرگ تمام شد در مورد اشپزی حرف زدیم و برایمان تعریف کردند که چگونه و در کجا انگشتان دستشان غط شده استو بعد زنگ خرد کتاس تمام شد

محمدطه صیادی

مدرسهی خوبی است رفتار معلمانش بسیار دوستانه است و ادم خسته نمیشه و کاش سال دهم ویازدهم و دوازدهم هم داشت و بیشتر به کار های فیزیکی اهمیت میدهدو معلم های زیاد وبا تجربه را که در مدارس عالی درس خواندن یا در مدارس عالی از جمله مدارس تیز هوشان درس تخصصی خود را عاالی تدریس کردند وما هدود 10 معتم داریم و میتوان گفت این تنها مدر سه ی است که سر کلاس عربی لذت میبریوبا بقیی معتم ها هم همین طور. سر کلاس ها می توانیبا معلم ها شوخی کنیئ.البته درست است که شوخی کردن ازاد دست اما درس دادنشان حرف ندارد و ادم همه چیز را از کلاس ها میفهمد ومیتواند انها را درک کند.به غیر از اینها کلاس مها رت ها است که انتخواب ان ازاد است و میتوان هر چیزی را که دوست داری را انتخواب کنی را انتخواب کنی و از ان لذت ببری . من که هز این مدرسه راضی هم

پیمایش به بالا