نام نویسنده: سبحان فقهی

ورزش / 1398/8/19

به نام خداوند یکتا

از مدرسه  به سمت ورزشگاه راه افتادیم.بعد از چند دقیقه به ورزشگاه رسیدیم. بعد از گرم کردن تیم کشی کردیم و بازی را شروع کردیم.آنهایی که تنیس روی میز بازی می کردند هر کدام یاری انتخاب می کرد و برنده به جا وبه صورت دوبل بازی را شروع می کرد ؛ و آنهایی که هیچ کاری انجام نمی دادند به گریه افتادند . به دلیل آنهایی که حوصله ی آنها سر رفته بود.

پایان

ورزش/شنبه/98/8/11

به نام خداوند مهربان

بعد از نماز همه آقای همت و تهرانی بچه های دو کلاس را به صف کردند و به سمت ورزشگاه راه افتادیم.سپس وقتی که به ورزشگاه رسیدیم به چهار گروه تقسیم شدیم  یکی آنها که فوتبال نمی کنند و وقت ارزشمندشان را به بطالت می گذراندن.دسته دوم آنهایی بودند که در زمین بالایی بازی می کردند . دسته ی سوم آنهایی بودند که درزمین پایینی بازی می کردند و دسته ی چهارم پینگ پنگ بازی می کردند. سپس هر گروه تیم کشی کردند و بازی را شروع کردند . آنهایی که بازی نمی کردند در گوشه ای با مربیان صحبت می کردند . بعد هر کس از آقای همت پول گرفتند و چیزی خریدند و به سمت مدرسه حرکت کردیم.تکلیفی نداشتیم.

پایان

سفر کربلا

ساعت چهار  بود که از اصفهان به سمت مرز چزابه حرکت کردیم.اذان صبح به مرز رسیدیم.وقتی که از مرز رد شدیم در یک چادر ها ایستادیم.سپس شوهر عمه ی من تا ساعت 10به دنبال ماشین برای رفتن به نجف بودند.سپس به لطف خدا یک ماشین حاضر شد که مارا به نجف ببرد.بعد از 12ساعت به نجف رسیدیم.در مسجد امام علی که مرقد آیت الله حکیم بودساکن شدیم.درحیاط خوابیدیم.سحر می خواستیم که در ساختمان بخوابیم.یک روز بعد ساعت 8صبح به سمت کربلا راه افتادیم.پس از یک روز پیاده روی یکی از هم سفری هایمان مریض شد. دو روز ما در یک موکب ساکن شدیم.بعد با ماشین به عمود1340رفتیم ظهر ماندیم و شب راه افتادیم.12شب به کربلا رسیدیم.درموکبی که مال طالخونچه ی اصفهان بود ساکن شدیم.پس از نیم ساعت به سمت حرم راه افتادیم.به حرم حضرت ابولفضل رفتم . یک دفعه یک ایرانی مرا بغل کرد و به ذریح رساند. باهم به سمت حرم امام حسین راه افتادیم وهمان جاهم مرا بغل کردو به ذریح رساند. بعد خودم تا اذان صبح درحرم ماندم ونمازم را خواندم و به سمت موکب راه افتادیم.سپس صبح را در  موکب ماندیم.برای  اذان ظهر به حرم رفتم نمازم را خواندم .شب راه افتادیم به سمت مرز مهران.روز بعد رسیدیم.

قرآن-13مهر

معلم قرآن وارد کلاس شد.حضور و غیاب کرد و اسم هر کس که تکالیفش را انجام نداده بود خواندوگفت:تشویق برای یک نفر و تنبیه برای همه است.به همین دلیل کتاب هارا باز کنید تا از روی کتاب کار کنیم.سپس همه کتاب ها را باز کردند.بعد معلم به همه پنج دقیقه فرست داد تا یک دور از روی کتاب بخوانیم.بعدکه پنج دقیقه تمام شد همه چند خط از روی ان خواند.  سپس صفحات بعدی که تمرین بود را حل کردیم و باصدای بلند از روی آن خواندیم.تکالیف جلسه ی بعد را گفتند. …

سبحان فقهی

 

سلام من سیدسبحان فقهی هستم . سال 1385 اسفند به دنیا امده ام. تیم مورد علاقه ی من بارسلونا و پرسپلیس است.من بیشتر دوست دارم در همه ی کارها سر گروه یا درفوتبال کاپیتان؛من قدم کوتاه است و بیشتر دوست دارم موهایم بلند باشد.من به ورزش فوتبال علاقه ی بسیار دارم.من به نماز و قرآن اهمیت بسیاری می دهم.من دوست دارم که بیشتر با دیگران رفیق شوم.

پیمایش به بالا