بهمن ۱۷, ۱۳۹۸

هندسه دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

اقای قزوینی وارد کلاس شدند و چون قرار بود که امروز یعنی دوشنبه من و زمانیان  بعد از مدرسه وایسیم و نقاشیمان را کامل کنیم اما نشد مجبور شدیم که سر زنگ هندسه از اقا اجازه بگیریم و نقاشی را کامل کنیم برای همین من زیاد در این زنگ به درس گوش ندادم البته خود اقا اجازه داده بودند و درست یادم نیست که اقا چی گفتند اما حدودی بلاخره یه چیز هایی یادم است.

اقا که وارد کلاس شدند گفتند که کتاب ها را روی میز بگذارید تا تمرین ها را حل کنیم ما این تمرین ها را در دو جلسه قبلی هم حل کرده بودیم اما قرار شد که دوباره حل کنیم سوال اول در رابطه با اجسام فضایی یا چند بعدی بود که می گفت احجام هندسی را مشخط کنید در عکس ما هم اجسام را مشخص کردیم و بعضی اجسام از دو حجم هندسی تشکیل شده بودند و انها را جدا جدا نام بردیم سوال دوم تعریف شکل های منشوری ، کروی ، هرمی بود که اقا جواب این تمرین ها را هم جلسه قبل و هم در فیلم گفته بودند.

در صفحه ی بعدی تعاریف یال،وجه جانبی و راس را گفته بود از روی انها خوانیم و اجسام سوال را یال،وجه جانبی و راس هایش را مشخص کردیم سوال مقطع زدن را هم که در جلسه قبلی به طور مفصل در باره اش صحبت کردیم زنگ خورد و نقاشی ما هنوز به پایان نرسیده بود اما بلاخره تا اخر زنگ تفریح به سختی تمامش کردیم

مشق ها

فیلم می گذارند و طبق معمول مشق ها را در فیلم می گویند

کلاس پیام ها یک شنبه 13 بهمن

در کلاس پیام ها ابتدا تکالیف را روی میز گذاشتند و نشان دادند و معلم هم گفت نیازی به کتاب نداریم که در باره ی سن بلوغ و نشانه ها و کار های واجب هست و گذراندن آن است در باره ی سن بلوغ که هر فردی این را می گذراند و از سن 12 تا 15یا 14 سالگی است هست گفتند و در باره ی وا جبات که یعنی نماز و روزه وآن 10 چیز بر آن وا جب می شود گفتند و از نشانه ها مانند مو ی پایین شکم هست که زبر تر از ریش هست و گاهی وقت ها اشک هم می آید و یکی دیگر عرق بدن که بد بو است گفتند و گفتند که گاهی وقت ها هم زیر آدم خیس میشود در رخت خواب و چیز های دیگر که که بعضی ها نفهمیدند وگفتند اینها را از مراجع تقلید یا پدر ومادر کمک بگیرید و به دوست هایتان نگویید و کلا ما را برای آماده شدن با سن بلوغ آماده کرده بودند. بعدا به سراغ اصول دین رفتیم که 5 تا است که از دو دسته تشکیل شده است گفتند که من حالا آن 5تا را می گویم توحید _ معاد _نبوت _امامت _عدل _هست و فروع دین را گفتند و درآخر تکالیف خودت را امتحان کن و دین یار شماره ی 3 را داشتیم

کلاس پیام ها شنبه 12بهمن

در کلاس پیام ها ابتدا تدریس بچه ها بود که کمی از زمان برای لب تابپ طول کشید و تکالیف هر کسی که آورده بودند را دیدند برای تدریس آقای زمانیان ابتدا فیلمی گذاشته بودند که اول بار در باره ی پیامبران بودکه انسان هایی صادق و راستگو و امانت دار بودند و نام های قبل از او چه بود توضیح داده بودند که معروف به امین و فکنم صادق گفت که دلیل هایش هم می گفتند که به خاطر امانت داری خوبی که بودند مشرف به امین بودند و به خاطر اینکه راستگو و صادق هم بودند به صادق هم به او می گفتند و موضوع اصلی این بود که مسلمانان کار های پیامبران را نمی کنند و به هم دروغ می گویند و امانت دار خوبی نیستند و ادعای مسامانی دارند است بین این گفت وگو های آن مرد تکه به تکه فیلم را متوقف می کرد گاهی سوال می پرسید و گاهی می گفت چه گفتند که در بارهی محمد چه گفت البته کمی از حرف های مرد اشتباه بود خلا صه برای یک شنبه باید دین یار دوم را حل کنیم و خودت را امتحان کن 6 و کلاس به پایان رسید

کلاس حساب98/10/13

شما می توانید د اینجا رویداد ها ی امروز در کلاس هفتم هدف را بخوانید
ما امروز در کلاس بعد از وارد شدن معلم به کلاس به ایشان خبر فاصله افتادن بین دو کلاس ریاضی را خبر دادیم و اقای یادگاری به این موضوع به اقای اخوان که درانجا نشته بودند اعتراض کردند . و اقای اخوان در جواب به اعتراض گفتند: (بنده از این موضوع هیچ خبری ندارم ) سپس اقای یادگاری گفتند که کتاب ریاضی را در بیاورید تا ما انها را حل کنیم بعد از حل کردن سوالات اقای یادگاری از ما در خواست کرد تا جویا مجد ها ی خود را به روی میز بگذاریم تا بیایم و انرا ببینم و بعد از این که جویا مجد ها را دیدند و برای انانی که ننوشته بودند منفی گذاشتند به ما گفند 🙁 دوباره کتاب ریا ضی را در بیاوریم و صفحه ی 65 را حل کنیم )که البته بیشتر بچه ها حل کرده بودند و مشغول حرف زدن با یک دیگر شدند . اقای یادگاری به یکی از بچه ها گفتند تا صفحه ی 65 را خواند تا ما صحیح کنیم بعداز خواندن سوالات اقای یادگاری گفتند:( راستی بچه ها این زنگ که وقت نمیشود اما در زنگ بعدی به بازی هوپ میپردازیم .) و بعد سوت خورد و ما به بیرون رفتیم

مشق ها: نوشتن دو صفحه ی اخر فصل

نگارش 98/10/16

معلم در زنگ نگارش بعد از وارد شدند ن به کلاس گفتند :(خوب بچه ها من صدایتان میزنم و شما بیاید تکلیف هایتان را به من نشان دهید)
بچه ها گفتند : (کدام تکلیف ؟ )
معلم گفتند 🙁 بعضی از بچه ها انشا سری قبلشان را اشتباه نوشته بودند و قرار بود این جلسه درستش کنند و بیاورند )
از این حرکت بچه ها معلوم بود که خیلی از بچه ها تصحیح انشا خودشان را انجام ندادند . به هر شکلی که بود استاد تکلیف ها را دیدند و بعد معلم گفتند که :(بچه ها اگر موافق هستید تا کتاب مولوی را به کلاس بیاوریم و بخوانیم( بچه ها با هم یک صدا گفتند که بله موافق هستیم ) و بعد اقا رفتند و یک کتاب مولوی بزرگ را در کلاس اوردند . اول کمی در باره ی زندگی نا مه مولوی حرف زدند که مولوی در اول ذوقی به شعر نویسی و شاعری نداشته و بعد با شمس اشنا میشود و بعد شروع به شعر نویسی میکند . اقای قربانی شروع به خواندن یک حکایت از مولوی کردند که خلاصه اش این بود 🙁 یک سری دانش اموز بودند که معلمشان مشق زیاد میداده و اینها گفتند چی کار کنیم چه کار نکنیم یکی از انان که با هوش بود گفت ( ما باید به معلم بگوییم که مریض است تا به خانه برودو استراحت کند) انگاه این نقشه را عملی کردند و جواب داد ) و بعد زنگ خرد

مشق : نداشتیم

زندگی(۱۶ بهمن)

به نام خدا

بیشتر بچه ها هنوز هم در فکر این بودند که چه کسی برای تایید مستند سازی های سایت انتخاب شده که آقای اخوان وارد کلاس شدند و چند نفر هم رفتند که لپ تاپ ها را بیاورند. پس از آوردن لپ تاپ ها به داخل کلاس هر گروه یکی از آنهارا برداشت و آقای اخوان هم فلششان را به نوبت به هرگروه می دادند تا فایل سوالات خودشان را روی لپ تاپ بریزد.

برای این جلسه می خواستیم سوالات بهتر را در گروه خودمان پیدا کنیم و آنهارا گلچین کرده و به یک فایل جدا انتقال دهیم که برای امتحان والدین آماده بشود.

باید ۵ سوال از مقدمه کتاب، ۵سوال از فصل اول، ۵سوال از فصل دوم و ۵ سوال هم از فصل سوم انتخاب می کردیم، که در مجموع ۲۰ سوال می شود.

همه گروه ها سخت ‌‌مشغول کار و تلاش بودند. ‌‌‌گروه ما هم مثل گروه های دیگر بود.

پس از سپری شدن دقایقی اگر کارمان آماده بود آنرا به فلش آقای اخوان منتقل می کردیم. بعضی از گروه ها کارشان تمام شده بود. فلش را گرفته و سوالاتشان را منتقل می کردند. سوالات گروه ما کامل نشده بود ولی تصمیم گرفتیم که آنرا روی فلش بریزیم تا بعدا از آقای اخوان گرفته و کاملش کنیم.

سرگروهمان آقای یوسفی فلش را از گروه بقلی گرفت و به لپ تاپ وصل کرد. ولی لپ تاپ آنرا نخواند! پس از چند بار سعی کردن آقای اخوان را صدا کردیم تا ایشان ببینند مشکل از کجاست. ایشان هم چند بار با لپ تاپ گروه ما سعی کردند و نشد سپس گفتند شاید مشکل از لپ تاپ باشد و با لپ تاپ گروه دیگری امتحان کردند که آن هم نخواند.

سپس آقای اخوان با اندوه (?)گفتند:فک کنم سوخت!?

و ما و گروه های باقی مانده باید فکر دیگری می کردیم که در ادامه مینویسم.

 

 

 

اگر مثل گروه ما نرسیدید که سوالاتتان را آماده کنید باید در خانه آماده کرده و تا فردا ۱۷ بهمن ۳ نسخه چاپ شده از آنرا بیاورید.

قران پنجشنبه۱۱/۱۰

به نام خدا
امروز قبل از اینکه اقای حاجی احمدی بیایند ما همه صندلی ها رو کنار چیدیم چون همانطور که جلسه ی قبل گفته بودند قرار بود بازی کنیم،همه هیجان زده بودیم تا اینکه ایشان امدند همه میگفتند که چه بازی قرار است انجام بدیم اقای حاجی احمدی گفتند که با همان گروه های زندگی صدا میزنم بیایید اینجا بعد که اولین گروه را صدا زدند گفتند که یک نفر باید با موبایل از یک نفری که میگم عکس بگیره نفر دیگه باید این نقاشی که من بهش میگم رو بکشه نفر سوم هم باید با ماژیک پایه تابلو بنویسه(چشم هایمان بسته بود)بعد به هر گروهی که میامدند ی چیزی میگفتند انجام بدهند مثلا به ربانی گفتند که یک لیوان اب برای من بیاورد تا بخورم ولی تا اورد اقای حاجی احمدی اب رو ریختند روی سر اسماعیلی که چشماش بسته بود?نبت به من که رسید گفتند که گوشی اقای اخوان رو بگیر و برو تو حیاط از خودت با ی درخت سلفی بگیر ولی ای دل غافل که گذاشته بودند روی فیلم گرفتن
خلاصه که خیلی خوش گذشت
تامام?

یکشنبه ۹۸/۱۱/۱۳

با سلام امروز وقتی کلاس شروع شد آقای یادگاری به محمد گفتند که بیاید پای تابلو و روش نردبانی را توضیح دهد و این افراد از قبل برای این تحقیق انتخاب شده بودند او توضیح داد و بعد آقای یادگاری آمدند و جویا مجد را دیدند که قرار بود این صفحات را حل کنیم :123●125■127●129■130 و تقریبا همه انجام داده بودند ولی بعضی یادشان رفته بود.سپس شروع کردیم به حل کردن تمرین کتاب و آخر کلاس قرار شد که آن تمرین هایی که مانده بود را بگذاریم برای زنگ بعد و بعد از حل آن تمرین ها هب بازی کنیم و زنگ دوم که با ایشان داشتیم شروع شد و ما تمرین ها را حل کردیم و هب بازی کردیم و من و شیرانی و تجویدی از این بازی مثبت گرفتیم و قرار شد برای جلسه بعد با گروه های دو نفره بازی بکنیم و اینگونه بود دو زنگ ما با آقای یادگاری.

زندگی 13 بهمن 98

به نام خدا ( زنگ 1 زندگی)

معلم زندگی در کلاس امد و اول وضعیت ما را در ترم جدید به ما نشان داد من بر خلاف ترم های قبل وضعیت بسیار خوبی داشتم بعد از این که همه وضعیت خود رادیدند معلم از بچه ها پرسید که برای امتحان کتاب ( 150 # ) که باید اولیا امتحان بدهند چه کرده اید صدای بچه ها بلند شد که همه می گفتند پدر و مادر ما چیزی از این کتاب نمی خوانند و بهانه های مختلف می اورند بعد از این که همه ی صدا ها خاموش شد معلم گفت که همه به ترطیب میز ها بیایند و کار ها ای که انجام داده اند برای این که اولیا کتاب را بخوانند چه بوده است به نظر من اکثریت موفق نشده بودند که پدر و مادر شان را درس خوان کنند بعد از این که همه کار ها ای که کرده اند را گفتند برای انتخابات دوباره ی نماینده ی کلاس بچه ها دست بکار شدند من کاندید شدم و اکثریت رای ها با من بود و من کاندید شدم وبعد صبحانه در کلاس خوردیم و کلاس تمام شد

( زنگ 2 زندگی)

معلم به کلاس امد و به من گفت با اجازه ی اقای صیاد زاده چند تا از قفسه های چوبی ای که در مهارت های قبل ان ها را ساخته ایم را به کلاس بیا وریم تا در انها گل ها ای که برا ی تصویه ی هوا بهتر است بخریم یا از خانه بیا وریم ودر قفسه ها بگذاریم وقتی با نکبت تمام قفسه ها را به بالا اوردیم برای گروه بندی بچه ها به توری که به نعف خودشان باشد وکاملا ( دیکتا توری ) گروه بندی کرده بودند که من وقتی گروه ها را دیدم می خواستم به کسی که این تور گروه ها را درست کرده فحش های خیلی بدی بدهم بعد از این که روش دیگری برای گروه بندی انتخاب کردیم که الان هم هنوز دو گزینه پیش رو داریم بچه ها ای که مغرور و خود خواه بودند دست به اعتراز زدند و خاهان رای گیری دوباره شدند که زنگ تمام شد و ما هنوز 2 گزینه برای گروه بندی داریم

(قرعه کشی) ( گروه های سفره)
برای رای گریری تعداد نفرات قرعه کشی فقط 8 نفر بود ولی وقتی بعضی ها دیدند گروه سفره به ضرر شان است خاهان قرعه کشی شدند

زندگی(۱۳ بهمن)

به نام خدا

امروز برنامه هارا تغییر داده بودند و ما برای زنگ سوم زندگی داشتیم

پس از وارد شدن آقای اخوان به کلاس و آرام شدن بچه های کلاس کمی درمورد مسئولیت پذیری صحبت کردند و سپس جدول امتیازات جدید یعنی جدول ۳ را نمایش دادند و هر کس نمره و امتیازات خود را دید، این جدول شروع دوباره ای بود برای کسانی که میخواهند از نو شروع کنند و خودشان را اثباط کنند.

آقای اخوان مدام میگفتند:من اول سال از کلاس هدف انتظار بیشتری داشتم و الان کلاس مسئولیت دارد از هدف پیشی می گیرد.

درست است که آقای اخوان می خواستند به ما گوش زد کنند ولی بچه های کلاس و خود من هم از این کار خیلی خوشمان نیامد و به قول معروف داشتند آنها را توی سرِ ما می زدند پس همه تصمیم گرفتیم که از این به بعد تلاش خودمان را بیشتر کنیم و انتظار آقای اخوان را برآورده کنیم (امیدوارم موفق بشویم)

پس از این صحبت ها درباره کارنامه صحبت کردیم و درمورد این که زندگی برای نمره دهی پارامترهای اصلی دارد که عبارتند از: مستند سازی-کارگروهی و تدریس گروهی-باغچه ها-مدیریت زمان-تکالیف مختلف تکی-دفتر زندگی (برای کارنامه اصلی هرکس کمی ارفاق شده ولی برای کارنامه پویای مخصوص خود مدرسه نمره واقعی هر فرد است.)

سپس در مورد کتاب ۱۵۰ هشتگ صحبت کردیم واینکه هر فرد چه کاری انجام داده (در واقع والدین هر فرد) و برای همین هم یکی یکی آمدیم و در مورد آن صحبت کردیم و آقای اخوان هم فیلمی از آن تهیه کردند.

 

 

  1. هر فرد ۱۰ سوال از ۳۰ صفحه اول کتاب(قسمت بی مقدمه) و ۱۰ سوال از ۳ فصل گروهش طرح کند(در مجموع هر فرد ۲۰ سوال) و تا چهارشنبه آماده باشد
  2. برای فردا ۱۴ بهمن کتاب ۱۵۰ هشتگ را همراه داشته باشید

 

تاریخ10 بهمن

سلام
در درس تاریخ ما اول یک مروری بر گفته های قبل درس کردیم
بعد با بسیاری مکافات توانستیم فیلم مورد نظر آقا را روی پرژکتور نمایش بدهیم
فیلم درباره زمان مادها بود که در آن زمان به علت خوش رفتاری مردی به نام دیاکو یا دهیوک سران قبایل ماد تصمیم گرفتند او را به عنوان پادشاه خود انتخاب کنند و حکمت تشکیل بدهن . آشوری ها دائمن به ماد ها حمله میکردند و آنها را غارت می کردند تا اینکه روزی دیاکو تصمیم گرفت با آشوری ها بجنگد البته این جنگ ها با شکست دیاکو پیش میرفت تا اینکه دیاکو مُرد و پسرش به جای او به قدرت رسید پسرش سپاهی قدرتمند از مردان قوی ماد درست کردو به جنگ آشوری ها رفت . بعد پسر دیاکو در جنگی با لیدی دید که کسوف یا خورشید گرفتگی اتفاق افتاده است پیشگویان لیدی و پیشگویان ماد پیشگویی کردند که خورشید از جنگشان خشمگین شده است و به همین دلیل کسوف باعث صلح میان دو کشور شد . بعد نوه ی دیاکو به قدرت رسید او پادشاهی ضالم بود راه پدارانش را ادمه نداد و درهمان زمان کوروش قصد شورش بر اعلیه نوه ی دیاکو را داشت .

اردو ی تخت فولاد

به نام خدای عزیز

من به خاطر اینکه پنج شنبه غایب بودم از روز اردز مستند سازی می کنم روزی که می خواستیم بریم اردو صبح امدیم مدرسه و تا زنگ سوم سر کلاس بودیم بعد قبل از اینکه زنگ بخورد اقای فخری امد و گفت بیان تا سوار مینی بوس ها شویم بجه ها رفتند سوی مینی بوس ها و سوار شدند بعد از مدتی رسیدیم بچه ها همه تعجب کردند چون فکر می کردند چون اسم اردو چراغ راهنما است حتما مربوط به راهنمایی رانندگی است ولی مربوط یه چیز هایی دینی بودند بچه ها اول رفتند سوپر و هرچه خواستند خردیند بعد از ان رفتیم وضو گرفتیم و رفتیم در نماز خانه اقای اخوان جلو ایستادند و بقیه پشت سرشون بع از اتمام نماز عصر رفتیم سراغ خود نمایشگاه ما به دو گروه تقسیم شدیم کلاس هدف و کلاس مسوولیت اول ما رفتیم تو یک حاج اقایی با ما امدم که مسایل و نمایشگاه را توضیح دهد غرفه اول در مورد خلقت بود و غرفه ی اخر بهشت این نمایشگاه غرفه های دیگری هم داشت مانند جهنم غرفه انبیا و امامان و غیره اخر کار هم همه نظراتمان را نوشتیم و بعد سوار مینی بوس شدیم و رفتیم.

کلاس پیام های آسمانی 13بهمن

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس پیام های آسمانی ما در روز یکشنبه در مورد کتاب هدیه های آسمانی نبود بلکه در مورد نشانه های بلوغ شرعی بود. آقای فهامی به ما گفتند که ما وارد مرحله ی جدیدی درزندگی یعنی دوره ی نوجوانی شده ایم.در این دوره بلوغ شرعی ما اتفاق می افتد که نشانه های مختلفی دارد این نشانه ها به صورت زیر است:
1) رسدن به سن 15سال قمری
2)در آمدن موهای زیر شکم
3)اتفاق افتادن حالت احتلام
این ها نشانه های بلوغ شرعی است که هر کس یکی از این سه مورد برایش اتفاق افتاده باشد به منزله ی این است که به سن تکلیف شرعی رسیده است و باید واجبات را رعایت کند.ما به غیر از بلوغ شرعی بلوغ های دیگری هم داریم مانند بلوغ اقتصادی و بلوغ عاطفی که در آینده به آن ها هم می رسیم.
ما وقتی به بلوغ عاطفی می رسیم که یک دفعه گریه مان خواهد گرفت و نه می توانیم جلویش را بگیریم و نه دلیلش را می دانیم بلوغ عاطفی این است.
تکالیف : نوشتن دین یارها

پیمایش به بالا