نام نویسنده: محمدامین ربانی

کلاس هنر چهارشنبه 30 بهمن

به نام خدا

سلام . با یک مستند سازی دیگر درخدمتم . در این جلسه هم عکاسی تمرین کردیم .

Image result for عکاسی

آقای محمد صالحی گفتند که ما می خواهیم فقط یکی از مهمترین قوانین عکاسی را یاد بگیریم . زیرا بقیه قوانین زیاد به دردمان نمی خورد . اما اگر این قانون را بلد نباشیم عکسمان خیلی بد می شود .

بنابراین به ما گفتند که در گوشی هایمان حالت خطوط شطرنجی را پیدا کرده و آن را فعال کنیم .

Image result for خطوط شطرنجی در عکاسی

در بعضی از موبایل ها بود ولی در بعضی دیگر یا سخت پیدا می شد یا اصلا نداشت .

بعضی ها که این قابلیت را گوشی شان نداشت چشمی عکس می گرفتند . آقای محمد صالحی گفتند که از نورافکن فیلم یا از همان Video projector عکس بگیریم .

Image result for دیتاشو به فارسی

هر کسی عکس می گرفت می رفت و عکسش را به آقا نشان می داد . آقای محمد صالحی هم یا عکسشان را رد می کردند یا تایید . سپس خودشان عکس گرفتند و به ما نشان دادند . تکلیف بعدی ما در کلاس این بود که از خود آقا عکس بگیریم . در آخر هم استراحتی چند دقیقه ای کردیم تا اینکه زنگ خورد . برای جلسه بعدی هم تکلیفی نداشتیم . خدانگهدار

اردو یکشنبه 6 بهمن

به نام خدای مهربان

سلام با یکی دیگر از مستند ها درخدمتم . این مستند راجع به نمایشگاه چراغ راهنماست . شاید فکر کنید بچگانه است ولی این طور نیست .

وقتی وارد نمایشگاه شدیم اول از همه رفتیم و خوراکی خریدیم . سپس نماز را به جماعت خواندیم و به غرفه اول یعنی غرفه استقبال آمدیم .

۰۱-غرفه-استقبال

در این غرفه برایمان توضیحاتی راجع به نمایشگاه دادند و بعد وارد غرفه دوم شدیم .

غرفه دومی انسان و مراحل رشدش بود .

۰۲-غرفه-دوم

سومی تکلیف و شرایط آن

غرفه۳-تکلیف

چهارمی توحید

غرفه۴

پنجمی نبوت

غرفه۵

ششمی ثقلین

غرفه۶

هفتمی مرجعیت

غرفه۷

هشتمی فروع دین

غرفه۸

نهمی نماز و نیایش و مسجد

غرفه۹

دهمی جهاد و امر به معروف و نهی از منکر

غرفه۱۰

یازدهمی آشنایی با چاه دنیا و رذائل اخلاقی

غرفه۱۱

دوازدهمی آشنایی با فضائل اخلاقی

غرفه۱۲

سیزدهمی آشنایی با دلایل اثبات معاد

غرفه۱۳

چاردهمی جهنم

غرفه۱۴

و آخرین غرفه ، یعنی غرفه پانزدهم غرفه بهشت بود که دراین غرفه عکسی دسته جمعی انداختیم .

غرفه۱۵

حاج آقایی در هر کدام از غرفه ها توضیحاتی راجع به آن غرفه می دادند .

سپس از نمایشگاه بیرون آمده و به سمت مدرسه حرکت کردیم . تا مستند بعدی خداحافظ !

کلاس هنر چهارشنبه 16 بهمن

به نام خدا

سلام. با یکی دیگر از مستند سازی ها درخدمتم. اول از همه آقای محمد صالحی گفتند که باید برای هفته بعد یک گوشی یا هر چیزی که با آن بتوان عکس گرفت ، بیاوریم. چون جلسه بعدی عکاسی داریم.

Image result for عکاسی

بعد از توضیحاتی درباره عکاسی جلسه بعد گفتند که قرار است که این جلسه امضا تمرین کنیم.

Image result for امضا طراحی

همه بچه ها خوشحال شدند.

البته این خوشحالی فقط تا وقتی ادامه داشت که تمرین را شروع کنیم. زیرا کسی به فکرش ایده ای نمی رسید.

Image result for خسته شدن از درس خواندن

هر کسی یک امضا طراحی می کرد. بعد کلی با امید می رفت به سمت میز معلم و امضا را به آقا نشان می داد. ولی آقا یا جوابش می کردند یا می گفتند که بیشتر تمرین کند.

مثلا خود من یک امضا از قبل ساخته بودم و خودم و بچه ها هم از امضایم راضی بودند. اما وقتی به آقا نشان دادم گفتند که باید بیشتر رویش تمرین کنم. تکلیفمان هم برای جلسه بعد طراحی یک امضا و آوردن یک گوشی است. خدا نگهدار!

پیام های آسمانی یکشنبه 17 آذر

به نام خدای مهربون

سلام . با یکی دیگر از مستند ها در خدمتتان هستم . اول از همه بگویم که در این جلسه پرسش کلاسی داشتیم . آقای فهامی از چند نفر پرسش کرد و بعد درباره ی سنت های عرب جاهل سخن گفتند . یکی از این سنت ها زنده به گور کردن دختر های تازه به دنیا آمده است .

Image result for ‫عرب جاهلیت قبل از اسلام‬‎

یکی دیگر از این سنت ها این پرستش بت

Related image

و نحوه ی پرستش بت هایی بود که در کعبه بودند . آنها با رقص و کف زدن و حتی بعضی با بدنی برهنه بت ها را عبادت می کردند و اعتقاد داشتند که در زمان عبادت پروردگار نباید مال دنیا همراهمان باشد .

بعد درباره ی فیلم محمد رسول الله قدیمی حرف زدند

Image result for ‫محمد رسول الله قدیمی‬‎

و گفتند : این فیلم ، فیلم بسیار قوی و زیبایی است . ولی یکی از مشکلات این فیلم این است که بعضی از صحنه های فیلم طبق روایات اشتباه است . مثلا در قسمتی از این فیلم نشان می‌دهد که پیامبر نمی گذارند دشمنشان آب بخورد . در حالیکه پیامبر هیچ زمانی آب را بر کسی نمی بستند . حتی بر دشمنشان .

سپس قسمتی از فیلم را دیدیم و زنگ خورد . تا آنجایی که یادم هست تکلیفی به ما ندادند . خدانگهدار.

 

پیام های آسمانی شنبه9آذر

به نام خدای مهربون

سلام . با یکی دیگر از مستند ها در خدمتتان هستم . اول از همه آقای فهامی فیلمی به نام دلقک که اثر بهمن فرید بود را برای ما گذاشتند.

داستان فیلم اینگونه بود که : یک دلقک سر برنامه ی اجرایش خبر فوت مادرش را به مردم می دهد و انتظار دارد که مردم ناراحت شوند . اما برعکس انتظارش مردم نه تنها ناراحت نمی شوند بلکه به او می خندند . در حالیکه فوت مادر دلقک واقعی و حرف جدی بوده است . او سعی می کند به مردم بفهماند که این حرف خارج از شوخی است اما مردم فکر می کنند که این حرف جزو نقش او است . بنابراین حرف او را باور نمی کنند . دلقک هر کاری می کند تا مردم حرفش را جدی بگیرند ولی نمی تواند . پس صحنه را ترک می کند و از سیرک خارج می شود .

آقای فهامی از ما خواستند که مفهوم این فیلم را بنویسیم . بعد از گرفتن برگه ها نظرشان را دادند و گفتند : به نظر من مفهوم این فیلم این است که هر آدم با رفتارش دید مردم به خود را می‌سازد . بعد بچه ها نظرهایشان دادند و زنگ خورد . البته بگویم که مشق این جلسه این بود که خودت را امتحان کن سه را بنویسیم . خدانگهدار

پیام های آسمان یکشنبه 3آذر

به نام خدا

سلام.با یکی دیگر از مستند ها درخدمتتان هستم.در این جلسه قرار بود درس را پیش ببریم.موضوع درس چند چیز بود.

1-نیکی به پدر و مادر

Image result for نیکی نکردن به پدر و مادر=دوزخ"

2-صدقه دادن

Image result for صدقه دادن"

3-خوش اخلاقی

Image result for نتیجه خوش اخلاقی مرد با خانواده اش در آخرت"

نیکی به پدر مادر:موضوع از این قرار بود که فردی در حال جان دادن بود ولی رفتار عجیب او این بوده که هر بار که به هوش می‌آمده با حالت ترس می‌گفته که کمکم کنید…نگذارید مرا ببرند…کمک کمک

Image result for ترس از مرگ"

وقتی پیامبر بالای سر او می آیند جوان می‌گوید:رسول خدا کمکم کنید…آن دو موجود ترسناک می‌خواهند مرا به دوزخ ببرند. کمک…کمک…

پیامبر به مادر او می‌گوید که از او ناراضی هستی؟مادر می‌گوید:بله پیامبر می‌گویند:او را ببخش تا خدا او را ببخشد.بلاخره دل مادر به رحم می‌آید و او را می‌بخشد.

صدقه دادن:شبی یکی از یاران امام سجاد ، امام را با توشه ای می‌بیند.

Image result for امام سجاد با توشه ای بر دوش"

علت این کار امام را می‌پرسد.امام می‌گویند:به سفر می‌روم.

فردای آن روز وقتی مرد امام را در شهر می‌بیند،می‌فهمد که منظور امام از سفر،سفر مرگ بوده و آن توشه غذا برای نیازمندان بوده است.

خوش اخلاقی:وقتی سعدبن معاذ از دنیا می‌رود پیامبر می گویند که او در غذاب است.مردم چون از معاذ به جز خوبی ندیده بودند تعجب کردند و علتش را پرسیدند.پیامبر گفتند که او با خانواده به خوبی رفتار نکرده و بخاطر همین در عذاب است.

بعد آقای فهامی گفتند که پنج آیه و تفسیر درباره جایگاه والدین و فعالیت صفحه54 و خودت را امتحان کن4 را بنویسیم و بیاوریم.خدانگهدار

کلاس هدیه ها شنبه11آبان

به نام خدا

باسلام.با یکی دیگر از مستند ها در خدمتتان هستم.در این جلسه قرار بود نیم ساعت اول من و آقای تجویدی در کلاس معلم باشیم. خود آقای فهامی هم دانش آموز شدند. اول از همه من فیلمی به اسم piper برای بچه ها گذاشتم.

Image result for piper - disney pixar - poster"

بعد شروع کردیم به اینکه نظرات بچه ها را در مورد فیلم بگیریم. بچه ها شلوغ می کردند و آن کسی که بیشتر از همه شلوغ می کرد آقای فهامی بود.

Image result for شلوغ کردن بچه ها در کلاس

البته آقای فهامی بعد از اینکه ما درس دادنمان تمام شد گفتند که چرا شلوغ می کردند و حرف های بی ربط می پرسیدند.بگذریم.از بچه ها نظراتشان را گرفتیم. هر کدامشان یک چیزی می گفتند. یکی از آنها گفت غلبه بر ترس ،

دیگری گفت استواری

Image result for استوار بودن"

و یکی پس از دیگری نظراتشان را می گفتند. بعد از اینکه بچه ها نظراتشان را گفتند آقای تجویدی آمد و گفت که ربط این فیلم با درس پیام ها این است که باید برای مواردی که گفتید برخدا توکل کرد. بعضی بچه ها مخالف بودند و بعضی موافق. سپس یک فیلم بامزه برایشان گذاشتم

Image result for Too Fat Animals - Round Animals"

و وقت ما تمام شد. بعد آقای فهامی در رابطه با درس دادن ما حرف زدند و کلاس تمام شد.خدانگهدار

درس نگارش چهارشنبه 8آبان

به نام خدا

سلام. با یکی دیگر از مستند ها در خدمتتان هستم. آقای قربانی برای ما کتاب مفهومی خواندند. این کتاب توسط مردی آمریکایی نوشته شده است. این کتاب به صورت رمان نوشته شده است. البته داستان هایش از هم جدا است. آقای قربانی فقط چند تا از داستان های این کتاب را برای ما خواندند. داستان اول ازای قرار است که : سه خواهر فضایی در سیاره ای زندگی می کردند.

دو تن از این خواهران شاداب

Image result for موجودات فضایی مهربون

ولی یکی از آنها خشک و بی روح بود.

Image result for موجودات فضایی مهربون

مردم خواهران شاداب را دوست داشتند. بنابراین خواهر شیطانی که حسودی اش می شد ، می خواست خواهران خودش را به گند بکشد. پس دست به هر کاری می زد. او سلاح های جنگی می ساخت. از مسلسل گرفته تا تفنگ تک تیر انداز.

Image result for تفنگ اسنایپر"

مردم علاقه ی زیادی به این وسایل داشتند. هرچه سلاح های او پیشرفته تر می شد بیشتر طرف دار پیدا می کرد. دیگر کسی آن دو خواهر را دوست نداشت و این خواهر حسود به هدفش رسید.

Image result for خنده شیطانی"

بعد از این داستان آقا چند داستان دیگر خواند و کلاس تمام شد. خدانگهدار

 

کلاس مهارت تیر اندازی پنجشنبه 9آبان

به نام خدا

باسلام. با یکی دیگر از مستندها در خدمتتان هستم. اول از همه آقای ناصری برای ما مبحث تیر اندازی را مرور کردند. البته با جزئیات بیش تر توضیح دادند. حرف هایشان درباره ی تفنگ بود و تطبیق روزنه ی دید، مگسک و صد البته خال سیاه بود. درباره ی طرز حالت گیری گفتند که برای این پا را به اندازه ی عرض شانه باز می کنیم که تعادل ما حفظ شود. سپس آزمایشی در این مورد انجام دادند. آزمایش این گونه بود که بای چشم هایمان را می بستیم و با پای جفت به مدت سی ثانیه ثابت می ایستادیم. آقای ناصری گفتند که اکثرمان بدنمان تکان می خورد. سپس اول پنج نفر پنج نفر بدون تیر تمرین کردیم و بعد هر کسی می خواست وایساده تیر بزند وایساده تیر زد و هر کسی هم که خواست نشته تیر بزند.

Image result for تفنگ مسابقات تیراندازی

قرار بر این شد که در جلسه ی بعدی که آخرین جلسه است شرط بندی کنیم. البته در تیر اندازی شرط بندی حرام نیست. خدانگهدار

درس نگارش روز چهارشنبه1آبان

به نام خداوند مهربون

با سلام.امروز با گزارش یکی از کلاس های درس نگارش در خدمت شما هستم.سر کلاس نشسته بودیم که دیدیم آقای اخوان به کلاس آمد.ما چون در آن زنگ نگارش داشتیم کمی تعجب کردیم.طولی نکشید که فهمیدیم آقای قربانی هنوز نیامده اند.آقای اخوان از ما سوال پرسید که چه کار بکنیم؟یکی از بچه ها به شوخی گفت که بازی (هپ) را بکنیم.آقای اخوان قبول کرد و همه بازی کردیم.طولی نکشید که آقای قربانی به کلاس آمدند.از آنجا بود که درس اصلی مان شروع شد.آقای قربانی درباره فکر کردن در تنهایی صحبت کردند.گفتند که ما وقتی فکر می‌کنیم در آخر از جایی سر در می‌آوریم که ربطی به موضوع اولیه ندارد.سپس بازی کردیم.بازی اینگونه بود که هر یک از بچه ها باید کلمه‌ای می‌گفت که به کلمه قبلی ربط داشته باشد.اول از جنگ شروع کردیم و آخر با گل و گیاه تمام کردیم.سپس معلم متنی گفت که ما باید آن را ادامه می‌دادیم.در حال خواندن انشاهایمان بودیم که زنگ مدرسه به صدا در آمد.تا مستند بعدی خدانگهدار

درس نگارش سه شنبه31مهر

به نام خدای مهربون

سلام.با مستند یک کلاس دیگر از درس نگارش در خدمت شما هستم.در جلسه ی قبل آقای قربانی تکلیفشان یک تمرینی بود برای املای این جلسه.وقتی معلم سر کلاس آمد تمرین ها را دید.بعد گفتند برگه ها روی میز و بعد املا را شروع کردند.با اینکه بچه سر جلسه ی امتحان بودند باز هم سر و صدا می کردند.املا از نیایش و درس یک کتاب فارسی مان بود.خلاصه سرتان را درد نیاورم.املا شروع شد.آقای قربانی خیلی خوب و با لحجه و خوانا املا را می گفتند.معلم در بین املا درباره ی نگارش هم حرف می زدند.مثلا یکی از نکته هایی که در بین املا درباره ی نگارش گفتند این بود که نباید در جملات پی در پی و پشت سر هم (که) را زیاد تکرار کرد.چون که متن زشت می شود و از جذابیت متن کم می شود.خلاصه این بود چکیده ی درس نگارش روز سه شنبه.تا گزارش بعدی خداحافظ.

اربعین از سه‌شنبه23مهر تا شنبه27مهر

به نام خدا

باسلام.من می‌خواهم برای شما درباره ی سفرمان در اربعین حسینی توضیحاتی بدهم.ما با هواپیما به نجف رفتیم.با توجه به اینکه آنها پول را به دینار حساب می‌کردند قیمت‌ها بالا بود و پول زیادی خرج می‌شد.بعد از پیاده شدن به حرم رفتیم و به بارگاه امیرالمومنین مشرف شدیم.حرم بسیار شلوغ بود و زیارت خیلی سخت بود.پس ما نتوانستیم به زیارت برویم.آن شب را در صحن حضرت زهرا(س)طی کردیم.نیمه‌های شب بود که به سمت عمودها حرکت کردیم و حرکت را شروع کردیم.موکب ها سخت در تلاش برای خدمت‌رسانی بودند.در روز اول به‌خاطر عادت نداشتن کمی خسته شدیم.آن شب را در موکبی بزرگ طی کردیم.به خاطر شلوغ بودن اذیت شدیم.بازهم نیمه های شب راه رفتن را شروع کردیم.آنروز چون گرم صحبت بودیم عمودها سریع طی شد و ما به کربلای معلی رسیدیم.سپس در آنجا به هیئت رفتیم.بعد از آن در خانه‌ای مستقر شدیم و یک شب را در آنجا به روز رساندیم.صبح شد.صبحانه‌ای خوردیم و تقریباً تمام روز درآن خانه بودیم.پرواز ما از نجف بود و ما می‌بایست به نجف برمی‌گشتیم.شب به راه افتادیم.بازهم در حرم به صحن حضرت زهرا(س)رفتیم.چون اکثریت زائرها در کربلا بودند می‌شد به زیارت امام علی(ع)برویم.تقریباً ساعت۳صبح بیدار شدیم و اول به زیارت و بعد به فرودگاه رفتیم و سوار هواپیما شدیم و به اصفهان برگشتیم.این بود سفر اربعین ما.خداحافظ.

درس نگارش چهارشنبه 17 مهر

به نام خدا

کلاس را مثل همیشه با نام خدا آغاز کردیم.وقتی آقای قربانی وارد کلاس شدند اول از همه با همه دست دادند و سپس به سراغ درس رفتیم.همان طور که در مستند یا نوشته ی قبلی گفتم آقای قربانی به ما موضوعاتی دادند و ما باید با استفاده از موضوعی (جا گذاشتن) که انتخاب شد مقدمه ای برای انشا اصلی می نوشتیم که نوشتیم.ما باید برای این جلسه آن مقدمه را تبدیل به انشا می کردیم.در این جلسه انشا های خود را خواندیم.بچه ها برای موضوع اصلی که فراموشی بود انشا های رنگارنگی نوشته بودند.مثلا یکی از بچه ها خاطره ای درباره ی سفر خود به کربلا و جا گذاشتن برادرش در قسمتی از حرم نوشته بود.انشای خوبی بود.یکی از بچه ها انشایش درباره ی فراموش کردن دوست های خود درسال های قبل بود.او هم انشای خوبی بود.بعضی ها هم سعی کرده بودند انشای خود را طنز بنویسند.خلاصه آقا هم به آنها نمره میداد.بعد از خواندن ها آقای قربانی به ما تکلیف دادند و درس ما در این جلسه تمام شد.از همراهیتان ممنونم.

درس نگارش/روز سه شنبه/16مهر

به نام خدا

کلاس را با نام خدا آغاز کردیم.اول از همه آقای قربانی به ما گفت که انشا را با چه چیزی شروع کنیم؟ بعد خودشان جواب را اینگونه دادند:اول از همه باید تمام کلمات مرتبط با انشا را بنویسیم.بعد گفتند که موضوع انشا فراموشی است.درباره ی فراموشی چند خاطره گفته شد و بعد به سراغ اصل درس رفتیم.همه یا بیشتر بچه ها نظرهایشان را دادند.مثلا یکی گفت آلزایمر،دیگری گفت جاگذاشتن و بقیه هم یکی پس از دیگری نظرهایشان را دادند.خود آقا آلزایمر را انتخاب کرد و درباره ی آن مقدمه‌ ای نوشتند.سپس درباره ی موضوع های روی تابلو رای‌گیری کردیم.معلممان موضوعی را پیشنهاد کرد و بعد دوباره رای‌‌گیری کردیم و طبق انتظار موضوعی که آقای قربانی پیشنهاد کرده‌ بود بیشترین رای را آورد.سپس آقای معلم به ما امر کردند که شروع به نوشتن کنیم.پس بچه ها شروع به نوشتن کردند.بعد بچه ها مقدمه هایشان را خواندند.یکی طنز نوشته بود و یکی هم جدی.خلاصه این بود کلاس نگارش ما.از توجه‌تان ممنونم.

محمدامین ربانی

به نام خدا

سلام.من محمدامین ربانی هستم.من در سال1385در اصفهان به دنیا آمدم.خودم دوست دارم در آینده خلبان هواپیما های جنگنده شوم.این شغل شرایط های سختی دارد که اگر نتوانستم به آن

شرایط ها دست یابم به نیروی زمینی سپاه می‌روم و در آنجا به مردم ایران خدمت می‌کنم.من پسری شیطان و سر به هوا و بازیگوش هستم.رنگ مورد علاقه ی من سبزآبی است.غذای مورد علاقه‌ام سالاد ماکارونی های مادرم است.در چند رشته ورزشی تخصص دارم که آنها را به ترتیب از بهترین به بدتری برایتان می‌نویسم:1-بسکتبال که در آن زیاد مهارتی ندارم.2-هندبال که در آن مهارتم بد نیست.3-شنا که به دوره های قهرمانی‌اش میروم.4-والیبال که به صورت تخصصی کار می‌کنم.هدفم در زندگی شهادت است.در ظاهرم دندان هایم خیلی توی چشم است که البته درست میشه.در مسجد فعالیت دارم.ته تغاریم و همه ی کاسه کوزه ها سر من شکسته میشه.ته تغاری بودن خیلی حس بدی داره مخصوصا اگه یه برادر بزرگتر داشته باشی که زورت بهش نرسه.خلاصه این کمی از ویژگی های من بود.خداحافظ

پیمایش به بالا