نام نویسنده: علی حاجی زرگرباشی

کلاس تاریخ پنج شنبه بیست و چهار بهمن

به نام خدا

اول از همه که آقا وارد کلاس شدند دیدیم که آقای نوری نیامده آن به جای آقای نوری آقای اخوان آمدند. وقتی وارد کلاس شدند گفتند ده دقیقه دیگه منتظر میمانم. بعد امتحانی که قرار بود از درس بیست ویک بگیرند را میگیرم بچه ها شروع کردند به خواندن??.آقا امتحان را که گرفت برگه ها را دباره پس دادند. ولی قاتی پاتی و گفتند صحیح کنید و نمره اش را بگذارید. بعد از همه ی این کار ها آق بچه ها را ساکت کردند و فیلمی از دوران ساسانیان و … ها☹️ فیلم را که گذاشتند زنگ خورد و همه ی بچه ها به صورت و خیلی آرام از کلاس به بیرون رفتند???

 

کلاس تاریخ پنج شنبه.۱۷ بهمن

به نام خدا

اول از همه که آقا وارد کلاس شدندگفتند فنیار کلاس چه کسی است . همه دستشان را به بالا بردند. آقا تعجب کرد بعد یکی از بچه ها کارت فنیار بودنش را نشان آقا داد و آقا به آن گفت برو و یک لبتاب خوب بیاور. دوستم لبتاب را آورد و آقا بعد از یک آلمه در سر فیلمی را گذاشت. لبتاب مشکل داشت معلم به آن گفت گفتم یک لبتاب خوب بیاور چرا این را آوردی. گفت آقا این لبتابی است که هر روز با آن فیلم میگذارند. آقا گفت پس شانس ما است. دباره ما به سختی درستش کردیم. دباره خراب شد. آقا گفت دیگه فیلم نمی بینیم و کتاب را تدریس میکنیم. بعد تدریس کتاب یک دفعه صدای سوووووت به گوش رسید و بچه ها مثل مغول ها حمله ور شدند به بیرون.

کلاس تاریخ ۱۰ بهمن ماه

به نام خداوند بخشنده

آقا وارد کلاس شدند و بچه ها را ساکت کردند. گفتند که امروز فیلمی میخواهم بگذارم. آقا که فیلم را می خواستند بزارند درد سر هایی پیش آمد مثل اینکه لبتاب را باید عضو کرد. بعد از این همه درد سر آقا فیلم را گذاشتند و گفتند أین فیلم در باره حکومت ماد ها است. فیلم را که گذاشتند اولش  دو مرد داشتند با هم حرف هایی در باره ی این حکومت قدرت من حرف می زدند بعد که داستان اصلی شروع شد داستان در باره ی أین بود که ماد ها برای اولین‌بار شکست خوردن و بعد یکی از نوادگان پادشاه ماد انتقام گرفت. بعد این داستان داستانی بود که  وقتی ماد ها می خواستند که جنگی را شروع کنند خورشید گرفتگی پیش می آید و آن ها فکر میکنند که این جنگ بر صلاح نیست که بر گذار شود بنا بر این با هم صلح میکنند و بعد سوت زنگ تفریح میخورد????

زنگ زبان بیست آذر ماه

به نام خدای عزیز. اقاآوارد کلاس شدند.گفتند کتاب ها بدون اسم نباسد. و بعد یکی یکی  مشق های که باید مینوشتیم را دیدند، بعضی از بچه مشق هایشان را ننوشته بودند، گفتند که کتاب هایتان را در اورید .  آقا لیسنینگی برای ما گذاشتند. یکی از بچه ها سر وصداو کرد. معلم میخواست که آن را به بیرون بیندازد ولی دوستم از آقا معذرت‌خواهی کرد. معلم گفت که بادقت گوش دهید.  بعد چند کلمه را باهم تکرار کردیم. مثلHelloوGoodmorningو…بعد در کتاب تمرینی را نوشتیم، گفاندگ که پرسش داریم  بعد پرسش گفتند که کلمه هایی که شنیدید را در دفترتان بنویسید. معلم دباره لیسنینگی گذاشتند وبعد گفتند یکی یکی با آن تکرار کنید . مشق ها را گفتند صفحه W2وW3 را بنویسید.  سووووووووووووت

زنگ زبان ۱۱آذر دو شنبه

به نام خدا

اول از همه آقا وارد کلاس شدند.گفتند مشق ها روی میز معلم یکی یکی مشق هارا دیدند و گفتند کسانی که ننوشته بودند جلسه ی بعدی نوشته نشان من دهند. بعد گفتند که کتابتان صفحه شش اش را باز کنید معلم به چند نفر گفتند که یکی یکی به پای تخته بروند و چند حرف انگلیسی بنویسند . معلم گفت notebookخودتان را در آورید و حرفEرا بنویسیدو بعد حرفFوبعد حرفGو بعد حرفHوبعد حرفI وبعد حرفJو بعد حرفKوبعد حرفMگفتند که کتاب را باز کنید و صفحه هفت را بیاورید و شروع کنید به نوشتن. معلم چند سوال از بچه ها پرسیدند. و بعد سووووووووت

زنگ زبان دو شنبه

 

به نام خدا

آقا وارد کلاس شدند. گفتند آنهایی که اسمشان را می خوانم همین کلاس بمانند و آنهایی که نمی خانم به کلاس بالایی بروند. بعد بچه ها سوال می پرسیدند که چرا مارا از آنها جدا کردید. آقا دلیلش را به بچه ها گفتند. معلم گفت کتابتان را در آورید. تا لیسنینگ گوش دهیم. بعد از همه ی این کارها گفتند که دفترتان را در بیاورید و کلماتی را که میگویم را بنویسید. اولین کلمه این بود.readوبعدیlistenوبعدیrepeatوبعدیwriteوبعدیlookبعد از نوشتن این کلمه ها گفتند که سه حرفA.B.Dرا با فلش بنویسیم. وبعد سوووووت

زبان

به نام خدای عزیز

 

سلام . امروز امتحان داشتیم معلم کمی دیر به کلاس آمد.  گفت سندلی هارا جدا جدا بچینید و بنشینید تا امتحان را شروع کنیم. بچه ها نتوانستند که سندلی هارا بچینند . توانستند ولی درست نه خود آقا آمد و گفت بروید کنار خودم درست میکنم. بعد از همه این کار ها امتحان را شروع کردیم. آقا آمد وبرگه ها را یکی یکی به بچه ها داد.د و برگه امتحان بود بعد که برگه هارا دادیم گفتند برگه ای در آورید و کلماتی را که میگویم بنویسید. آقا گفتnameبعد گفت دیگر نمی خواهد بنویسید. همه تعجب کردند. گفت حروف انگلیسی را به اسمال بنویسید?. بعد که نوشتیم، گفت حروف انگلیسی را به کپتال بنویسید. بعد که نوشتیم برگه ها را یکی یکی به آقا دادیم. و بعد،سووووووووووووووووووووووووووووووووووووووت??

 

 

 

زبان دو شنبه

به نام خدای عزیز

 

سلام،اقا وارد کلاس شد و گفت کتاب درسی هایتان را در بیاورید. بعد که کتاب را در آوردیم. گفت ص…. را بیاورید. به چند تا از بچه ها گفتند تا از روی ص…..بخوانند. کمی بعد  درس مهمی را درس دادند.درباره اون پسر کجاست و اون پسر چند ساله و….  بعد از کمی درس دادن در باره sاخر کلمه که sمالکیت بود از چند تا بچه ها پرسیدن پچه ها نتوانستند جواب دهند که ناگهان من بلند شدم و گفتم که اینs sمالکیت است. آقا برای من یک مثبت بزرگ گذاشت. من خیلی خوشحال شدم. بچه ها سر و صدا می کردند. آقا همانجور که دفتر کلاسی در دستش بود چند منفی برای چند نفر گذاشتند. بچه ها ساکت شدند. معلم گفت مشق جلسه بعدی این است که من از شما از صفحات…… امتحان میگیرند. و بعد جووووووون آقای مجیدی کل مدرسه را روی سرش گذاشت

زنگ هنر۸آبان

آقا وارد کلاس شدند. بچه ها دیگر سر و صدا نمی کردند.???گفتند.چه کسانی مشق هایشان را ننوشتند. بعد یکی یکی آمدند و تکلیف هارا دیدند. بچه ها خیلی سر و صدا می کردند. گفتند دیگر کلاس را ادامه نمیدهیم، بچه به ببخشید گفتن افتادند. آقا هم بخشیدند. ولی گفتند دیگر مشق هارا نمی بینم.بعد گفتند یکی بیاید و اینجا  با ایستد. و بچه ها از رویش  شکلش را بکشید دوستم بعد از۱۵ دقیقه خسته شد و روی زمین افتاد. بچه ها دیگر نکشیدند. بعد آقا به یک کسی گفت که بلند شود و بگوید فرق درست کشیدن با زیبا کشیدن را بگه دوستم کامل جواب داد. آقا رفت و تکلیف های بقیه را دید و بعد سووووووووووووووووووووووووووووووووووت

زنگ هنر چهار ۱ابان

..به نام خدا..

امروز هم مثل روز های دیگر آقا وارد کلاس شد. دباره بچه ها سروصدا می کردند.????معلم گفت تکلیف ها روی میز. باز هم سروصدا می کردند????معلم جوش آورد. خیلی سفت سفت زد روی میز دباره گفتند تکیف ها روی میز. بعدحضور و غیاب کردند. گفتند کسانی که هفته پیش بودند ولی تکلیفشان را ننوشتند دست بالا، بعد آقا آمد و تکلیف ها را دید. تکلیف ها را که دیدند درباره کاغذ پوستی حرف زدیم.گفتند کلاس شما خیلی بهتر از آن کلاس است????.بعد ۱۰دقیقه درباره‌ی اسکیس حرف زدیم. رسیدیم به آخر زنگ تکلیف هفته آینده این است که یک بچه ای که دارد نقاشی میکشد ولی برایش سخت است . و بعد سوووووووووووووووووووووووووووووووووت

زنگ هنر ۲۴مهر

سلام. امروز هم مثل روز های دیگر بچه ها سروصدا میگردند.معلم هم روی میز میزد. معلم یک دفعه خیلی سفت روی میز زد. بچه ها ساکت شدند.معلم کتابی از توی کیفش در آورد. بچه ها دباره شروع کردند.معلم ساکتشان کرد و گفت اگر کسی دیگر حرف بزند پرتش میکنم بیرون. بعد آقا یکی یکی بچه ها را حضور و غیاب کرد. بعد گفت تکلیف ها روی میز گفت کسانی که ننوشتند دست بالا بعد از همه ی این کار ها معلم روی صندلی نشست  و در باره اسکیس حرف زد بعد گفت یک نفر بلند شود معلم به آن گفت هدف من از این کار ها چه بود  گف ت جزئیات اِاِاِااا و تناسبات. معلم به آن گفت باریکلا . بعد در باره تکلیف ننوشتن حرف زدند گفت کسانی که ۵تا برگهA4کشیدند دست بالا چند نفر دستشان را بالا بردند.  گفت پشت کار هایی که انجام داده اید یک شماتیک شکل شماتیکی که روی تخته است را بکشید. بعد آقا تکلی های آینده را گفتند۵برگه A4 رویش آدم های متفاوت  با ژست های متفاوت اول بدون جزعیات بعد جزعیاتش را بکشید. دباره پای تخته رفتند.و ۵مدل مو کشیدند و بعد سوووووووووووووووووووووووووووووووت

زنگ هنر ۱۷مهر

اول از همه آقا وارد کلاس شد،ولی بچه ها باز هم سر و صدا می کردند.اقای صالحی روی صندلی نشست و چند بار روی میز زد بچه ها ساکت شدند.بعد درباره اسکیس و طراحی کمی صحبت کردیم. تکلیف هارا کی انجام نداده است، بیشتر بچه ها دستشان را بالا بردند،من تعجب کردم.معلم برای هر کدامشان منفی گذاشت. آقای صالحی گفت آن هایی که تکلیف هارا نوشته اند چند لباس کشیده اند. یکی یکی از همه پرسید. بعد گفت تکلیف ها روی میز، آمد و گفت شما ها تناسبات آدم را درست نمی کشید. آقای صالحی رفت پای تخته و مرد کابویی را کشید ، ولی بدونه جزئیات، گفت شما یکی یکی جزئیاتش را بگویید. بعد از همه این کارها گفت یک آدم وایساده و یک آدم نشسته ولی بدونه جزئیات بکشید. بچه ها آدم هارا کشیدند. معلم گفت تکلیف هفته آینده این است که ۵تا برگهA4همین ۵ادم راکه کشیدید را بزرگ بکشید. وزینگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ

علی حاجی زرگرباشی

سلام من علی هستم.

من۱۲سالمه.

من رنگی که دوست دارم آبی است.من تیمی که دوست دارم،استقلال است. و غذایی که دوست دارم،قیمه است. من دوستانی که دوست دارم دوستانی هستند که دوست خود را درک میکنند،و سر آدم کلاه نمیزارند.

من چند روزی است که مریض شدم من مو هایم کمی قهوای است. من انگشت هایم خیلی بلند است. من چند سال است که صورتم پر از جوش شده.

من در کلاس زبان فعالیت دارم و کلاس والی بال هم میرفتم.

من عصبانیت و مهربانی به اندازه است.

Ali.Zargarbashi

سلام من علی هستم من در اصفهان زندگی میکنم من مدرسه های فرهنگی را خیلی دوست آرم مثل همین مدرسه. من بهترین غذایی را که دوست آرم  قیمه است من هروقتی که بخندم میخندم و هروقتی که عصبانی شوم عصبانی میشوم .???

پیمایش به بالا