زندگی که نه! اماده شدن برای روز مادر
زنگ که خورد ما همه داشتیم در کلاس 5 صندلی ها را می چیدیم و خیلی صدا می کردیم که اقای فخری امدند و گفتند که انقدر سر و صدا نکنید و رفتند ،البته با یک لحن عصبانیتی گفتند. وقتی تمام صندلی ها را چیدیم،تقسیم کار کردیم و هر کس کار خودش را انجام می داد. من و ربانی داشتیم کار های لب تاپ را می کردیم و اهنگ کاشکی میشد رو دانلود کردیم و عکس برای این روز را دانلود میکردیم عکس هم این شکلی بود
. بقیه بچه ها شربت اناناس رو درست میکردند و چند نفر هم داشتند دل نوشته هایمان را روی تابلو می چسباندند. وقتی تمام کار ها انجام شد بعضی از بچه ها ماندند برای غافلگیری پایین و بقیه در دفتر و کلاس ها قایم شدیم. 30دقیقه گذشت و مادر ها از کلاس 1 به سالن و پشت کلاس 5 که ما وسایل رو اماده کرده بودیم امدند و نشستند که اقای اخوان حسابی مادر ها را عصبانی کرده بودند. به مادر ها گفته بودند که ما سر کلاس مافیا بازی می کنیم و (البته راست می گفتند ولی به هر حال بهتر بود نگویند)به انها گفتند که ما اثلا درس نمی خوانیم و معلم ها از دست ما شاکی هستند. بعد این حرف ها ما به صورت غافلگیری برف شادی ها و پرده ها کلاس 5 را کشیدیم که انها غافل گیر شوند و شیرینی شربت را دادیم و هر کدام خود را معرفی کردیم.
_li.jpg)
نفر بعدی امیر جعفری بود بود او هم در باره ی پدر اسلاید ها توضیح بیشتری داد ولی اخر هیچ کس موفق نشد این تغییر را در همه یه اسلاید ها انجام دهد اقای اخوان گفتند که وقتی می خواهیم از سایتی کپی برداری کنیم در پاوپوینت باید گزینه ی را بزنیم که فقط کلمه ها را pasteمی کند و گر نه تمام لینک ها و عکس های نا مربوط هم در پاورپوینت ما کپی می شود این گزینه:
اقای اخوان گفتند که چهار شنبه همه کتاب های 150 # و 
