نام نویسنده: علیرضا اسماعیلی

سلام علیرضا اسماعیلی هستم.من علاقمند به بسکتبال هستم. درس های ریاضی و اجتماعی رادوست دارم. عاشق قرمه سبزی ام.مدرسه ی جدیدم را خیلی دوست دارم.

زیست 11/29

آقای ریاحی وارد کلاس شدند اول بجه ها سرو صدا می‌کردند که چرا آقای معتمدی نیامده‌اند ما هفتهٔ قبل با شما داشتیم. بالاخره بعد از اعتراض های زیاد آقای ریاحی بچه ها را ساکت کردند. بعد از أن حضور و غیاب کردند و گفتند که امروز پرسش کلاسی نداریم. بچه ها بسیار خوشحال شدند و گفتند که پس چکار میکنیم. آقا گفتند که می خواهیم درباره ی اجرای قلب حرف بزنیم. اول از همه دو بخش به نام دهلیز وجود دارد و بتن هم است و یکی از اجزای مهم قلب سیاهرگ و سرخرگ هستند این سه بخش خیلی مهم است. آقای ریاحی گفتند که اجزای قلب را حتما مطالعه کنید چون هفتهٔ بعد می پرسم و زنگ خورد.

فیزیک 20،11،1398

امروز آقای صیادزاده آمدند و گفتند که خیلی از گروه ها پاورپوینت خودرا به من نداده اند.

آقا گفت دو تاریخ را به خوبی به ذهنتان بسپارید. یک تاریخ 23بهمن که آخرین مهلت تحویل دادن پاورپوینت است و دومی 27بهمن که باید مقاله ای از موضوع درس حدود 200کلمه باشد را در ورد را بنویسید و برای من ارسال کنید یا برایم در مدرسه بیاورید. بعد هم گفتند که جلسات قبل انرژی آبی و امواج دریا و انرژی سوخت فسیلی حرف زدیم و درس دادند بچه‌ها. امروز نوبت انرژی هسته ای و گروه صیادزاده و اسدی و حاجی زرگر باشی است. صیادزاده اول درباره ی انرژی هسته ای حرف زد و بعد گفت که نیروگاه های مختلف و زیادی در شهر ما است که بزرگترین و بهترین آن نیروگاه اتمی بوشهر است. بعد از آن هم فیلم های درباره ی حمام اسید و نیروگاه و تولید انرژی اتمی در ایران را گذاشت و بعد چند سوال از درس داد تا حل کنیم. مشق همان بالای متن نوشتم آن دو تاریخ مهم که باید به خاطر بسپارید

زیست

آقای ریاحی وارد کلاس شد و سکوت کردند تا بچه ها ساکت شوند. بعد از آن گفت یک نفر یک خودکار آبی و یک کتاب به من بدهید. حضور و غیاب کردن. بعد گفتند که امروز میخواهیم درس بپرسیم و گفت احسان پور کربوهیدرات را توضیح بده اما نتوانست ابراهیمی هم همینطور ولی صیادزاده جواب داد. بعد از افشار سلولز را پرسید که به سختی و کمک معلم جواب داد. از زمانیان خواست که انواع ویتامین را بگوید ولی او عاج و واج ماند ولی باز هم صیادزاده کامل و درست جواب داد. از قربانی پرسید ویتامین D کار میکنه قربانی سکوت کرد در و آقا از مزروعی همین سوال را پرسید واو به درستی جواب داد. در این میان افشار صندلی را از زیر پای عباسپور کشید و او پخش زمین شد و همه زدند زیر خنده. آقای ریاحی گفتند که فصل 14را بیاورند تا درس بدهیم وبه افشار گفت که بخواند. آقای ریاحی گفتند که داریم در این فصل با دستگاه گردش مواد آشنا می‌شویم. این دستگاه همه ی کار بدن ما را می‌کند. بعد هم زنگ خورد. آقای ریاحی طبق معمول مشقی ندادند.

هندسه دوشنبه 11اذر

آقای قزوینی وارد کلاس شدند و بلا فاصله بچه ها سراغ امتحان ها را از او گرفتند. آقای قزوینی حضور و غیاب کرد و بعد درباره ی امتحانات با ما صحبت کرد و گفت :از امتحاناتتان اصلا راضی نیستم چون که بیشتر کلاس خراب کرده بودند به غیر از 3.4نفرو بعد هم گفت :کسانی که زیر چهار شده آن بد بوده اند وکسانیکه زیر سه بوده اند افتضاح بودند و باید یک فکری به حال خودشان بکنند. آقای قزوینی برگه های امتحان را به بچه ها داد. بچه‌ها اعتراض داشتند که برگه هایشان درست صحیح نشده است.  آن قدر بچه ها اعتراض کردند تا آقای قزوینی مجبور شد فریادی بکشد تا همه بچه‌ها سر جایشان بنشینند.اقای قزوینی سوال های امتحان را کامل وارسته پای تخته حل کرد.بچه ها بازم اعتراض داشتند و لی آقای قزوینی به آن ها گفت:زنگ تفریح بیابند آقای قزوینی گفت: تکلیف ها را بگزارید روی میز تا آن هارا چک کنم.اقا مشق ها را چک کرد وگفت:کلا نه نفر مشق داشتند و بقیه مشق ننوشته بودند پس جریمه میشوند

ورزش شنبه 4ابان

روز شنبه 4آبان زنگ سوم تمام شد ومانه به حیاط رفتیم وبه خاطر بی نظمی بچه‌ها با بیست دقیقه تآخیربه سوی ورزشگاه حرکت کردیم. درورزشگاه آقا همت گفت هرکس میخواهد فوتبال بازی کند پیش آقا تهرانی برودوهرکس می خواهد پینگ پنگ بازی کند به اتاق پینگ پنگ برود.این هفته نسبت به هفته ی پیش تعداد کسانی که به پینگ پنگ آمدندبیشتر شده بود. هنوز ساعت به دو نرسیده بود که آقای همت سوت را زد. همه بچه‌ها خیلی ناراحت شدن و به آقای همت و تهرانی اعتراض میکردند.این اعتراض ها ادامه داشت تا آقا همت عصبانی شد و با فریاد گفت یک ذره بهتون رو دادم پرو شده آید. همه بچه ها ترسیدند وبعد به صف شدند و به سوی مدرسه راه افتادند

زنگ ورزش ،شنبه 13مهر

دیروز زنگ آخر برای ورزش ما به حیاط مدرسه رفتیم. مربیهایمان هر دو کلاس را به صف کردند تا با نظم به سمت زمین ورزش حرکت کنیم.ما به همراه آقای تهرانی حرکات کششی راانجام دادیم. بعد از آن آقای همت گفتند بچه هایی که میخواهند فوتبال کنند نزد آقای تهرانی بروند وبازی را شروع کنند. سپس گفتند بچه هایی که میخواهند والیبال و پینگ پنگ بازی کنند همراه من بیابند.البته تعداد بچه های والیبال کم بودند وآن ها هم به تیم فوتبال پیوستند.بچه های پینگ پنگ هم تعداد زیادی نبودند اما به بازی خود ادامه دادند. ما بعد از نزدیک به دو ساعت ورزش دوباره به صف شدیم وبه مدرسه باز گشتیم.

پیمایش به بالا