زندگی

زندگی سه شنبه ۹۸/۷/۳۰

با عرض سلام.در کلاس زندگی دوشنبه ما اول از همه داشتیم می گفتیم که نباید انشا نویسی کنیم ( در دفتر زندگی)دفتر زندگی را باید کلمات ‌کلیدی نوشت نه جمله بعد از اتمام صحبت های آقای اخوان باز هم درباره معرفی خود و خود شناسی بحث شد که گفتند بعضی ها نمی دانند که چجوری باید خودشان را معرفی کنند و به مشکل می خورند.که اکثرا هم تایید ‌کردند و برای اینکه ما بدانیم باید چه چیزهایی را در مورد معرفی خودمان بگوئیم آقای اخوان اول۸۰ سوال نشان دادند و بعد به من و قندهاری گفتند بروید و لپ تاپ ها را بیاورید(سوال ها درباره معرفی خود بود) آوردیم و به هر نیمکت دو نفره یک لپ تاپ دادیم.بیشتر لپ تاپ ها شارژ نداشتند ولی مشکلی پیش نیامد بعد گفتند که ۸۰ سوال را ببینیم.و زنگ خورد.در زنگ دوم ما رفتیم و باغچه هایمان را تحویل گرفتیم که باید هر نفر ۳ عدد ‌‌کاهو می ‌کاشت و البته می شد گروهی هم انجام دهیم که اکثرا همین کار را کردیم و………

زندگی یکشنبه ۹۸/۷/۲۸

به نام خدا سلام.امروز موقع نشان دادن نمرات اکثرا شوکه شدیم چون به خاطر کار های گروهی بعضی ها نمرات خوبی گرفته اند.بعضی ها مثل خودم بر سر این قضیه ناراحت شدیم.آقای اخوان یک کتاب کار و فناوری در آوردند و درباره پودمان های مختلف که با ایشان بود صحبت کردند.گفتند که پودمان ۳ و پودمان مستند سازی را بخوانیم.بعدش درباره باغچه بحث کردیم که آقای اخوان گفتند که باید نفری ۳تا کاهو بکاریم که تا آخر آبان در بیاد و یک روز تو مدرسه کاهو و سِکَنجِبین بخوریم.خوب ولی قسمت سختش این است که باید تا آخر آبان کاهو ها آماده شوند.بعدش گفتند که فرض بگیریم متر نداریم و باید باغچه را به ۳۶ قسمت مساوی تقسیم کنیم.ما رفتیم بیرون برای انجام دادن این کار و هر گروه یک رنگ مختلف داشت و باید با آن خط کشی می‌کرد.گروه آخر گروه ما بود ولی موفق شدیم ‌‌که خط ها را بکشیم و…

سفر به اماکن زیارتی

بسم الله الرحمن الرحیم سفر ما روز دوشنبه آغاز شد ما دوشنبه شب حرکت کردیم و شب برای خواب به حرم مطهر امام خمینی رسیدیم شب را آنجا در چادر خوابیدیم و صبح که بیدار شدیم به زیارت امام رفتیم کمی در آنجا ماندیم و بعد به سمت حرم حضرت شاه عبد العظیم حسنی راه افتادیم که در احادیث معتبر ذکر شده است زیارت ایشان ثواب زیارت حرم امام حسین در کربلا را دارد کمی آنجا ماندیم زیارت کردیم و بعد به سمت مشهد الرضا راه افتادیم آنجا چند بار به زیارت رفتیم و بعد از اتمام وقت ماندنمان در مشهد از شهر مشهد بیرون آمدیم و به سمت قم بارگاه متبرک حضرت معصومه راه افتادیم غروب اربعین تا نیمه شب را در حرم حضرت معصومه طی کردیم بعد به سمت اصفهان راه افتادیم در راه برگشت به اینکه در این سفر به کدام اماکن زیارتی سفر کردیم فکر کردم تا اینکه چهار و نیم صبح به اصفهان رسیدیم وسفر ما اینگونه پایان یافت.

کربلا ی معلا قسمت3 محمد صیادزاده

همان شببه حرم رفتیم و یک ساعت انجا بودیم. حوالی ساعت دو و سی دقیقه به خانه برگشتیم  و خوابیدیم صبح روز بعد صبحانه ی مختصری نوش جان کردیم و به استراحت

پرداختیم . ان مرد عراقی 2 پسر داشت اولی کاظم که پنج ساله بود و بعدی ایلیا کاظم عینکی و کم حرف بود و ایلیا بسیار شر و شلوغ بود نهار استامبلی بود البته به نوع عراقی .

حدود ساعت هشت با تاکسی به حرم رفتیم تا دیداری تازه کنیم به علت بین که دفعه ی پیش به حرم امام حسین رفته بودیم این بار به حرم حضرت عباس و بعد به حرم

امام حسین رفتیم .به خانه رفتیم و وسایل خود را جمع کردیم و بعد با  یک ون تا مرز رفتیم .پس ازکلی پیاده روی در افتاب سوزان سوار بر ماشین خود به سمت اصفهان حرکت

کردیم

چهار شنبه 26 مهر

سلام امروز وقتی معلم هنر وارد کلاس شد اول تکالیف رادید و بعد بچه هارا ساکت کرد بعد کمی  باما حرف زد    بعد سراغ  درس دادن رفت اول خودس حسابی نقاشی کشید وبعد به ما گفت  که سعی وتلاشمان را بکنیم  که کمی از خودمان را بکشیم   . وقتی خودمان را کشیدیم بعد او  یکی از بچه هارا   کشید خیلی جالب بود   وماهم چیز دیگری کشیدیم . تکلی فمان این بود که  چند ادم  بکشیم  که فیگور های مخطلفی داشته باشند و ما هم خوشهال شدیم

در کربلا ۲

  1. من و پدرم صبح وقتی از موکب عراقی ها بیرون آمدیم به صورت اتفاقی مادر ومامان جون و خواهرم برخورد کردیم . آنها برای ما صبحانه از موکب ها گرفته بودند ما آن را خوردیم در همان موقع شوهر خاله ام را که از چند روز قبل با مامان جونم آمده بود را دیدیم او مارا به موکبی   برد که مسئوولان آنجا با پدرم دوست بودندبعد از حمام کردن و غسل زیارت برای رفتن به حرم اماده شدیم در مسیر رفت وامد به حرم بسیار ازدهام بود موکب های زیادی برپا بود که همه باشور و شوق خاصی از زائران پذیرایی میکردند ما به سمت حرم رفتیم ولی بخاطره جمعیت زیاد وقتی وارد صحن حرم امام عزیزمان رسیدیم خواهر و مادرم را گم  کردیم ساعتی را دنبال انها گشتیم تا انها را پیدا کردیم به خاطر همین از  راه دور زیارت خواندیم و برای نماز جماعت به موکب برگشتیم در راه برگشت باز هم پذیرایی ها و رفت و امدها وهئیت های بسیار زیادی بود همه از جاهای مختلف و مراسم خاص و جالب اینکه هرکسی با هر قومیت و زبان و ایین خاص کنار هم برای امام حسین واهلبیتش عزاداری میکردند

شیمی سه شنبه ۹۸/۷/۲۲

آقای معتمدی یعنی معلم شیمی ما جلسه‌ی پیش به ما گفته بود به صورت اختیاری چیپس درست کنیم و حدود هشتاد در صد بچه ها درست کرده بودند واز بین آنها ده درصدشان خیلی خوب و ترد بود و بعد آقای معتمدی به آنها ۲۰داد .درس این جلسه علاییم خطر بود آقای معتمدی برای این باید به ما خواندن علامت مواد را یاد میداد .وقتی آنها را درس داد از آنها سوالاتی در مورد تعداد اتم پرتعداد نوع اتم داد و نوع ماده را میدان و ما باید تعداد اتم ‌تعداد نوع اتم را تشخیص میدادیم و بعد از دادن سه سوال اینگونه ای که اکثر بچه ها آنها را درست نوشتند و دیگر خیلی خوب یاد گرفته بودند زنگ خرد و ما رفتیم . تمام

در کربلا ۱

قسمتی از مسیر را با ماشین و حدود ۲۰  کیلومتر را هم پیاده طی کردیم بعد از پیاده روی به شهر کربلا رسیدیم درخودشهر کربلا حدود ۵ کیلومتر مسافت را پیاده طی کردیم تا به بین الحرمین رسیدیم به اقا سلامی عرض کردیم و بعد هم بسمت حرم حضرت ابوالفضل از دور سلام دادیم و اذن دخول گرفتیم بعد به محل قرار خود که ازقبل با مادر جان خود گذاشته بودیم رفتیم قرار ما درب خیمه گاه بود ولی چون خیمه گاه چند درب ورودی وخروجی داشت دچار سردرگمی شدیم ولی بالاخره پس از مدتی همدیگر را پیدا کردیم مادر وخواهرم به سمت اسکان خواهران رفتند ولی برای من و پدرم جا نبود برای همین ما به یک موکب عراقی دعوت شدیم و شب را انجا در بام طبقه چهارم سپری کردیم برایم سخت بود ولی به عشق امام حسین شب را بسر بردیم

کلاس پنج هفتم مسئولیت

به نام خداوند جان خرد

مسئولیت های کلاس پنج

مسئول اجراعی  گذاشت ساعت گذاشتن میز معلم

ابراهیمی_حبیبللاحیان

مسئول نظافت شامل خالی کردن سطل _جارو کشیدن _جمع کردن اشغال های بزرگ

دهقان _ریاحی_افشار

مسئول تزئینات شامل زیبا کردن محیط کلاس برچسب چسباندن به قفسه ها

اسدی _زرگر باشی

مسئول جمع و گذاشتن صندلی ها و صف های نماز

احسانپور_اسماعیلی

گروه نو اندیشان

 

قلمرو ها

آقای اخوان در کلاس زندگی در روز دو شنبه قلمرو های ما را به ما نشان دادند و گفتند وظایف را تقسیم کنید و بعد به ما یک سری وظایف که باید انجام می‌شد را گفتند و ما شروع به انجام آنها کردیم و من در آن موقع فیلم می گرفتم ٫قند هاری ٫یزدانی و مهدی پور بیل می زدند و مضفری ومسیح هم میز پینگ پنگ را درست می‌کردند وظایف :مسیح مضفری میز پینگ پنگ. یزدانی مهدی پور : تمیزی کف من قند هاری :عکاسی و نوشتن (البته چون دو شنبه کار بیل زن ها سخت بود قند هاری با آنها بود). ابته هنوز قطعی نیست

زندگی دوشنبه ۹۸/۷/۲۲

سلام.امروز که دوشنبه بود اتفاق جالبی افتاد و آن هم این بود که آقای اخوان لیست نمرات را به ما نشان ندادند.بعد رفتیم سراغ کتاب که تعداد کمی نیاورده بودند.اول از همه باید بگویم که هر یک از ما تفاوت هایی در مسئله‌ هایی مانند ظاهر،اعتقاد،اخلاق و… داریم که همین باعث تفاوت ما با یکدیگر می شود.به این تفاوت ها هویت فردی می گوئیم.بعد از این بحث به سخنی از امام علی رسیدیم که می گفت: شناخت خود سود مند ترین دانش هاست.آقای اخوان این سخن را روی تابلو نوشتند و گفتند فکر کنیم سود مند ترین دانش ها چه دانش هایی هستند.کمی فکر کردیم اول نظر های متفاوتی نسبت به هم داشتیم ولی بعد متوجه شدیم که اشتباه کرده ایم بلکه بهترین و سود مند ترین ( خود شناسی)است.میدانید چرا؟من دلیلش را می گویم چون اگر نتوانی استعداد هایت را بشناسی نمی توانی به دنبال هدفت بروی و آن وقت است که می فهمی اشتباه کرده ای.خوب باید باز هم فکر می کردیم که آیا درست است یا نه که ناگهان صدای زنگ ما را هوشیار کرد.

عربی سشنبه ۲۳

امروز اقای شیرنشان نبودند و معلم دیگری بر سر کلاس امد ،ایشان در ابتدا گفتند که من همین یک جلسه را بجای اقای شیر نشان امده ام بعد شروع کردند و درباره ی دین اسلام سخن گفتند مثلاً میگفتند که دین اسلام از دو هزار سال پیش وجود داشته است ودربارهاحادیث گفتند که یکی از انها سخن امام علی(ع)بود که میگفتند عجب از انسانی که با تکه ای گوشت سخن میگوید و با تکه ای چربی میبیند وبا تکه ای استخوان میشنود،ایشان میگفتند که حجاب از دوران کوروش کبیر وجود داشته و مثال زدند که کوروش کبیر در ان موقع دستور داده است که پله ها را کوتاه بسازند که وقتی مردی پشت سر خانمی حرکت میکند مچ پای ان خانم پیدا نشود و ما در مورد این موضوع ها تا اخر زنگ بحث کردیم

هفتم مسولیت گروه 2 – هفته سوم

به نام خدا

ایلیا واحد.سهیل عباس پور.عباس طائف نیا———–مسول میز و صندلی

رضا زمانیان.ارمین نظری.امین قربانی———— مسول موکت

محمد صیادزاده.یوسف کازرونی.محمد مزروعی————-گروه ابتکار

 

گروه دوستان

هندسه دوشنبه۲۲مهر

به نام خدا

سلام امروز آقای قزوینی پس از وارد شدن به کلاس فیلمی را در کلاس نمایش دادند که توسط خودشان ضبط و تدوین شده بود البته به گفته خودشان هنوز کامل نبود و ادیت بیشتری نیاز داشت .

در این فیلم دو صفحه ۴۲و۴۳ را توضیح دادند سپس سوال های کتاب را حل کردیم که در سوال اول فهمیدیم که به رابطه هایی مثل:AB+BD=AC رابطه های جبری می گویند واشاره ای هم به قضیه حمار شد(حمار به معنای الاغ است و قضیه ای در ریاضی که در مورد این است که اگر دو ضلع کوتاه  مثلث ها را  باهم جمع کنیم از ضلع سوم بیشتر تر می شود مثلا اعداد۳،۵،۸ نمی تواند یک مثلث باشد)ودر سوال بعدی روشی برای پیدا کردن تعداد پاره خط ها توضیح دادند و گفتند اگر در امتحان از فرمولی استفاده کنید و آن را توضیح ندهید نمره کامل سوال را نمی گیرید و روال کلاس را توضیح دادند که:برای هر جلسه باید فیلم آموزشی خودشان را که در کانال آپارات مدرسه قرار دارد در خانه ببینم و فقط تمارین کتاب را در کلاس حل میکنیم.

خدانگهدار

 

کربلا ی معلا قسمت 2 محمد صیادزاده

بعد از کمی استراحت برای زیارت مرقد امام علی امام اول ماشیعیان به حرم رفتیم در راه برگشت از حرم به دنبال غذا بودیم اما کفگیر موکب ها به ته قابلمه می خورد .بالاخره از یک فلافل فروشی ساندویچ فلافل گرفتیم.  به موکب خود رسیدیم و ساعت یازده به خواب رفتیم و ساعت6 توست یک مینی بوس تا عمود 1200 رفتیم به علت گرما  خیلی زود خسته می شدیم حدود سه ساعت راه رفتیم بعد در یک موکب استراحت کردیم  تا ساعت 18 انجا ماندیم وبعد از گذشتن از 40 عمود در موکبی فلافل خوردیم وقتی خواستیم به راه خود ادامه دهیم یکی از عراقی ها ما را به زور به خانه ی خود برد……..

 

                                                                این داستان ادامه دارد……

 

✍حساب مطالب اضافی در باره ی فصل ۱✍

بسم الله ارحن الرحیم

سلام بچه خسته نباشید امروز من می خواستم در باره ی یکی از سوال توضیح بدهم:

۱_دوربات غورباقه ای روبه روی دیگر بر خط به فاصله ی ۴۲ متراز یکدیگر قرار دارد ربات ها اینگونه طراحی شده اند که می توانند می توانند پرش هایی به سمت یکدیگر داشته باشد که طول این پرش ها یکه از توان های ۲است در هر مرحله در غورباقه یک پرش به سمت غورباقه ی دیگر انجام می دهند؟

الف:اگر طول پرش های دو غور باقه در هر مرحله باهم برابر باشد حداقل بعد از چند مرحله دو غورباقه به هم برسند؟

ب:اگر لزومی نداشته باشدکه طول پرش ها در یک مر حله برابر باشد،حداقل چند مرحله لازم است؟

مادر الف باید بیام فصله خود را نصف کرده واز دو طرف حساب کنیم:

۲۱=۲÷۴۲   (۱)                            ۱+ ۴ +۱۶= ۲۱   (۲)

وشما بیا ین از دوطرف حساب کنید می شود ۴۲ یعنی در واقع:

* ۱ + ۱ +۴ + ۴ + ۱۶+ ۱۶*

ب:در این قسمت یعنی اینکه لزونی به اعداد یکسان ندارد هر عددی می توان باشد یعنی:

۱۶ +۲+۸+ ۱۶

که در واقع می شود با دو مر حله پس متوجه می شویم که برای قسمت الف نصف کرده عدد هارا پیدا کرده.

از اینکه به سخنان من گوش فرا دادی سپاس می کنم???

زندگی یکشنبه ۹۸/۷/۲۱

با نام و یاد خدای بزرگ.سلام امروز مثل همیشه اول آقای اخوان لیست نمرات را به ما نشان دادند.بعد به ما گفتند که اگر مشکلی هست یا نمره ای را برایتان نذاشته ام بگویید.خوب تازه بعضی ها هم مثل خودم نمره دومین مستند را هم گرفته بودند و حسابی خوشحال بودند.بعد اگر یادتان باشد گفته بودم که یک سری برگه دادند برای انتقادات و پیشنهادات و کارهایی که می توانیم خودمان برای مدرسه انجام دهیم.امروز آنها را به ما دادند و گفتند که به سختی و اهمیت آن کارها نمره بدهیم ولی با یک فرق که باید مال آن هفتم را بررسی می کردیم.۱۰دقیقه وقت دادند و بعد برگه ها را از ما گرفتند.من خیلی به ایشان التماس کردم ولی خوب بی ثمر بود خواسته من این بود که دفتر های زندگی را ببینند ولی ندیدند و هنوز هم نمی دانم چرا؟؟؟ بعدش کمی درباره ی فرق دفتر زندگی و مستند صحبت کردیم و زنگ خورد.

زندگی چهارشنبه ۹۸/۷/۱۷

با سلام روز چهارشنبه آقای اخوان گفتند که دفتر ها را روی میز بگذارید تا ببینم ولی چند نفر نیاورده بودند و خوب برایشان بد شد.بعد از آن آقای اخوان یک ویس پخش کردند که یک استادی میگفت:یکبار یکی از مادر های بچه ها آمد و گفت که پسر من در ریاضی ضعیف است که آن آقا می پرسد که آیا پسر شما در خانه ظرف می شوید؟خانم می گوید که چه ربطی به ریاضی پسر من دارد؟ و ایشان دوباره سوال را می پرسند و جواب مادر این است:بله.آن آقا می پرسد که آیا قابلمه ها را هم می شوید ولی این بار جواب بله نیست.آقا می گویند که به پسرتان بگوئید اگر می خواهد ریاضی اش خوب شود قابلمه ها را بشوید.بعد آقای اخوان درباره آن پرسش ها با ما گفت و گو کردند وبه نتیجه هم رسیدیم.و درباره این که زندگی جزیره نیست هم صحبت کردیم و…

کربلا ی معلا قسمت 1 مستند سازی محمد صیادزاده

امروز 16 مهر 98 ساعت 3و 30 دقیقه از اصفهان به سمت مرز مهران حرکت کردیم و در ساعت 23 به مرز رسیدیم . بعد از گذشت یک ساعت دیگر از مرز گزشته بودیم .

حالا در خاک عراق بودیم  تا بخواهیم ماشین یا به قول عرب ها سیاره پیدا کنیم حوالی 2بود .   ما با یک ون تا شهر نجف رسیدیم ساعت 11 بود . هوا ی نجف خیلی

گرم بود به قدری که اگر اب را به سمت هوا می پاشیدی به زمین نرسیده بخار می شد. ساعت 12 در حضرت زهرا که در حرم بود ساکن شدیم .برای نهار از  موکب بیرون

امدیم و پس از نیم ساعت غذایی پیدا شد .

حالا که این ها را می نویسم ساعت پانزده و چهل دقیقه است و من درموکب حضرت زهرا هستم .

 

زنگ فارسی شماره ی 3

به نام خدا
سهیل عباسپور هستم
کلاس هفتم مسؤولیت
عرض کنم خدمت شما که ما امروز ،شنبه ،20 مهر زنگ اول کلاس فارسی داشتیم.اقای مجیدی وارد کلاس شدند بعد گفتند تمرین صفحه 16 قسمت بنویسیم را چه کسی در دفترانجام داده .متاسفانه هیچکدام از ما انجام نداده بودیم .اقای مجیدی گفتند این تکلیف شما بوده،بهرحال جلسه ی بعد کل صفحه 16 را حل کنید.بعد از دو ، سه دقیقه آقای مجیدی گفت حالا نوبت پرسش کلاسی است.نفر به نفر بعضی ها را صدا زدند و از آنها سوال پرسیدند.متاسفانه بعضی از بچه هایی که ازشان سوال پرسیدند،یا کامل جواب ندادند یا اینکه بعضی ها اصلا جواب ندادند و یا اینکه اشتباه جواب دادند.منم هر چی دست گرفتم و تلاش کردم که به اقای مجیدی بگویم جواب این یکی سوال را بلدم از من بپرسید،اقای مجیدی اصلا توجهی نکردند.آخر سر هم گفتند صفحه 16 را در کتاب بنویسید و قسمت “بنویسیم” را در دفتر بنویسیدو برای جلسه بعد بیاورید.این بود مستند کلاس فارسی مسوولیت

عربی ۲۰ مهر

به نام خدا
،امروز یک ربع اول کلاس به دلیل زیارت عاشورا گذشت بعد اقای شیر نشان به کلاس امدند و همه از جا برخاستند، گفتند که هر کسی که تا صفحه ی ۱۴ننوشته است بنویسد واگر ناقص است کاملش کند بعد گفتند که از روی کتاب با دقت بخوانید تا من امتحان بگیرم ما همه شُکه شدیم وبعد از ان که خواندیم از ما یک امتحان کوچک گرفتند که تقریباً آسان بود بعد از ان فیلم سند باد عربی را برای ما گذاشتند که بیشتر در مورد نام اعضای خانواده(پدر،مادر،خواهروبرادر)بود ،سپس قواعد را درون دفتر نوشتیم و کلاس پایان یافت

معرفی خود

  سلام

من امین قربانی هستم. در ۲۵ آبان سال ۱۳۸۵ به دنیا آمدم و الان حدود ۱۳ سال دارم. خانواده ما پنج نفره است و من کوچکترین فرزند خانواده هستم. من یک برادر و یک خواهر دارم که هر دو ازدواج کرده اند و بچه دارند. من خیلی خوشحال هستم که در این سن مزهشیرین دایی و عمو بودن را چشیده ام.    

  من به کشاورزی علاقه خاصی دارم و فروش کاشت برنج را بلدم.  تا به حال  چند سال در کاشت برنج به پدرم کمک کرده ام. دوست دارم در آینده تاجرشوم. من به تاریخ  و علوم  علاقه دارم. همچنین دوستدارم نویسنده داستانهای تخیلی شوم. 

اجتماعی ۱۸مهر

پنجشنبه ۱۸ مهر ،قبل از شروع کلاس اجتماعی، آنقدر در کلاس پینگ، پونگ بازی کردیم که انگار مسابقات المپیک در کلاس برگذارکرده بودیم؛بعداً آقای کنار کوهی وارد کلاس شد. برپا شدن بچه ها زیاد خوب نبود؛برای همین معلم از کلاس بیرون رفت و دوباره وارد کلاس شد تا برپا شدن بهتری را از ما ببیند و همین طور شد؛سپس درس دوم که درباره ی مسئولیت ما بود را شروع کردیم.قبل از اینکه شروع کنیم آقای کنار کوهی به ما گفت:( اگر سوالی از درس قبل دارید بپرسید.)یکی از بچه ها سوالی پرسید که  سر صحبت ترس و شجاعت را با معلم باز کرد. بعد معلم چند خاطره در مورد همین ترس وشجاعت برای ما گفت.یکی از این خاطرات درباره ی یکی از دوستانشان بود که در مدتی که در یکی از مناطق محروم برای خدمت رفته بودند . این دوستشان خیلی به جن اعتقاد داشت. بعد به همین دلیل معلممان دوستش را اذیت می کرد. یکی از این اذیت یا شوخی ها این بود که در یکی از شب هایی که در آن منطقه ی محروم بودند دوستشان  داشت نهار فردایشان را موادش را آماده می کرد. سپس معلممان که داشت از انجا رد می شد کله اش را از در آشپز خانه بیرون آورد و به دوستش زل زد . وقتی کار دوستشان تمام شد تا سرش را برگرداند دید کله ای او را نگاه می کند و به شدت ترسید. بعد از خاطره گویی معلم چند نفر دیگر هم خاطره گفتند و معلم درس داد و درآخر زنگ خورد.

محمد مزروعی

زندگی خود


من محمد مزروعی متولد26اردیبهشت سال1386هستم علاقه من بیشتر به مهندسی برق و معماری است من دوست دارم انسان موفقی باشم من در      کارهای فنی قدرت زیادی دارم من اکنون در مدرسه ای هستم که بسیار فرهنگی است که در کلاس ملقب به سوسیس تخم مرغ هستم


اخلاق معنویت     


نوع اخلاق من ادمی تقریبا صبور هستم من مهربان هستم من در ماه محرم از صبح تا شب در مسجد هستم شب ها اول نماز جماعت بعد دسته و بعد از ان در اشپز خانه مسجد غذا می کشیم و می خوریم


نوع درس


من در درس ریاضی و کار فناوری مهارت دارم من به درس زیست علاقه زیادی دارم                 

معرفی نامه

سلام  من مهدی خطیبی فرد هستم

من درس شیمی وزیست را دوست دارم

وعاشق کباب هستم

من دوست دارم دکتر دندان پزشک به شوم

رنگ من سبزو ابی است

من دوست دارم در هر چیز خوب عمل کنم

من کار های فردی را بیشتر دوست دارم

من زود جوش می اورمولی ادم  خوش قلبی هستم

خدا نگه دار

زندگی_شنبه ۱۳/۷/۹۸

سلام من متین یزدانی هستم امروز درس زندگی داشتیم و آقای اخوان وارد کلاس شدند و لیست نمرات را به همراه مسئول هر درس که باید خودمان اولویت بندی کرده و برای ایشان بفرستیم را به ما نشان دادند.خیلی از بچه ها نفرستاده بودند و بع ضی از آنهایی هم که فرستاده بودند راضی نبودند و به همین خاطر آقای اخوان هم ناراحت شدند چون حرف آنهایی که نا راضی بودند خیلی اشتباه بود.بعد ۵ دقیقه به ما وقت دادند تا اگر میخواهیم با هم مسئولیت ها را عوض کنیم عوض کنیم.بعد که همه چیز قطعی و نهایی شد چیزهایی در مورد ساخت و شناخت با مستند سازی به ما یاد داده و نوشتند.در ادامه درس درباره ی کاربرد دفتر زندگی و چیزهایی از این قبیل بحث کردیم.ولی تازه اینجا بود که فهمیدیم چقدر این دفتر های زندگی در زندگی به ما کمک میکند و میتواند حتی پس از گذشت چند روز یا سال به ما کمک کند که یادمان بیاید آن روز چه اتفاقی افتاده.واین بود یک زنگ شیرین درس زندگی.

 

 

محمد پیری

سلام از اینکه به سخنان من گوش فرا می دهید متشکرم.

من شخصی تقریبا عاطفی هستم از کتاب خواندن خوشم نمی آید ولی از کتاب های درسی مجبورم دوست داشته باشم تا در آینده ی خود شخصی مفید در جامعه شوم من به هنر نقاشی و خطاطی علاقمند هستم ودر موسیقی به گیتار بچه ها فکر می کنند من خیلی غذا می خورم ولی ااشباه قضاوت میکنند من به کار های عملی خیلی علاقه دارم و همین طور دوست دارم کشف کننده باشم ولی هیچ وقت نشده است . من به چیزی که اهمیت زیاد می دهم خواب است.از اینکه بعضی از افراد مرا به دلیل اضافه ی وزنی که دارم مسخره می کنند بیزارم.در کل شخصیت همه پسندی نیستم. از اینکه به سخنان من گوش کرده اید متشکرم?‍♂️?‍♂️?‍♂️

زندگی دوشنبه ۱۲/۷/۱۳۹۸

سلام برای زندگی روز دوشنبه اول از همه تکلیف ها را چک کرده و بحث را درباره نوشته ی بچه ها در سایت شروع کردیم.بعضی ها مثل خودم یادشان رفته بود که دکمه ارسال را بزنند.بحث که به پایان رسید نوبت به گذاشتن انیمیشن پاندای کونگ فو کار رسید اما باید با زاویه ای دیگر می‌دیدیم چون فقط نمی خواستیم بشینیم و مثل بچه ها فقط ببینیم بلکه می خواستیم درباره اش فکر کنیم.شاید هم خیلی خوب جواب ندادیم ولی وقتی دقت میکردیم چیزهایی می فهمیدیم که جالب بود و همچنین نظرات بچه ها هم جالب و شنیدنی.بعد آقای اخوان پای تابلو جدولی در باره همان قهرمانها رسم کردند و باید هر خصوصیت را بر سر جایش می گذاشتیم که خیلی بحث و اختلاف نظر داشتیم که حل نشد و زنگ خورد.زنگ بعدی که زندگی داشتیم آقای اخوان ما را گروه کرده و به هر گروه یک برگه دادند که آن برگه در مورد پیشنهادات ما برای مدرسه بود.ما هم برگه را پر کردیم و دادیم.بعد رای گیری بر سر نمره هر سوال کردیم و بعد از کلی بحث بالاخره زنگ خورد.


 

زندگی ۱۵ مهر

امروز ما زنگ اول زندگی داشتیم ،اقای اخوان وارد کلاس شد و ما همه از جا برخاستیم بعد اقای اخوان مشق های جلسه ی پیش را دیدو بعد در مورد مشق هایی باید جلسه ی پیش در سایت مینوشتیم بحث کردیم.اقای اخوان برای مان انیمیشنی گذاشت واز ما خواست تا ان را با دقت نگاه کنیم و بعد باید چیزی که از ان فهمیده بودیم را می نوشتیم که ان زنگ به من و بچه ها خیلی خوش گذشت. دوباره ما زنگ یکی مانده به اخر زندگی داشتیم،در ان زنگ وقتی اقای اخوان وارد کلاس شد برگه هایی بر دست داشت که بعد برای ما توضیح داد که این برگه ها به ۳۰ قسمت دسته بندی شده است که ما باید مشکلات مدرسه را در ان بنویسیم و بعد باید مشکلاتی را که خودمان متوانیم حل کنیم را با مشکلاتی که با کمک بزرگتر ها میتوانیم حل کنیم و مشکلاتی که بزرگ تر ها باید حل کنند را دسته بندی کنیم وما این .کار را انجام دادیم

ورزش13مهرهدف

ما بچه هابعد از نماز به صف شدیم که به ورزشگاه برویم. اقای تهرانی چیزی نگفت ولیان یکی معلم که فامیلش را یادم نبود گفت که باید در صف بایستیم تا اتفاق خطرناکی نیفتد.تا به ورزشگاه رسیدیم والیبالی ها و فوتبالی ها جدا شدند تا هرکی کار خودش را انجام دهد.تا تیم ها تقسیم شدندوبازی شروع شدتیم ما خیلی ضعیف بود و همه کسایی که در تیم ما بودند اعتراض کردند وتیم ها دوباره تقسیم این دفعه برعکس شد وتیم ما خیلی قوی شد(منظورم تیم خودم بود.)در اخر که می خواستیم برویم به مدرسه مستخدم ورزشگاه بوفه ی انجا را باز کرد وهمه ی بچه ها به سوی انجا حمله ور شدند ولی وقتی در بوفه را نگاه کردیم چیزی نبود جز یک نیمچه یخچال فریزر بود که در ان فقت بستنی کیم بود وهیچ چیز دیگری نبود و برای همین بیشتر بچه ها چیزی نخرید.وبعد به مدرسه رفتیم وزنگ خانه خورد.

پیمایش به بالا