دروس

کلاس زندگی 23 دی

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس زندگی دوشنبه ی ما کلاسی بود که باعث یک تحول کلی در کلاس شدآقای اخوان وقتی وارد شدند شروع کردند به گفتن این که من از کلاس شما انتظار بیشتر از این و انتظار وحدت و همدلی داشتم . شما اول سال خیلی خوب شروع کردید هم دربحث قلمرو ها و نظافت ها و هم در بحث کارهای خودجوشی که می کردید.نمی دانم اول سال جوگیر بودید یا این که می خواستید خودتان را به رخ بکشید که که بعد ولش کردید به نظرتان چرا این اتفاق افتاد؟
بچه ها نظرات خود را گفتند مثلا یکی از بچه ها گفت نداشتن کسی که بر نظارت کند باعث این مسیله شده است و … نتیجه ی صحبت های بچه ها این شد که ما باید به اصطلاح یک رییس جمهور برای کلاسمان انتخاب کنیم تا کاره را مدیریت بکند چهار نفر کاندید شدند که یک نفر از میانشان انتخای شد و قرار شد که کارها را انجام بدهد پایان.
تکالیف: روزنگار ، دفتر زندگی ، مستند سازی

کلاس زندگی یکشنبه 30 دی

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس زندگی دوشنبه ی ما کلاس همراه با لپ تاب بود . قرار بود که ما فیلم شماره هفت آموزش ورد را ببینیم و یکشنبه آقای اخوان از ما امتحانش را بگیرند که آقای اخوان هوش به خرج دادند و یک متن بدون نقطه روی برگه به ما دادند و گفتند که این را روی ورد پیاده کنید هدف آقای اخوان از این که متن بدون نقطه به ما دادند این بود که نیمکره ی راست ما که در اغلب افراد ضعیف تر است تقویت شود و اینگونه ایشان با یک تیر دو نشان را زدند و ما هم به صورت همان گروه های قبلی نشستیم و شروع به کار کردیم گاهی اوقات در جمله خوانی به مشکل بر می خوردیم ولی با توجه به جمله حل می شد اکثر ما نتوانستیم آن را تمام کنیم و تبدیل به یک تکلیف فردی شد این بود کلاس جالب ما. پایان
تکالیف : فایل ورد ، دفتر زندگی ، روزنگار ، مستند سازی

ادبیات فارسی 30 دیماه

به نام خدا

وقتی معلم به کلاس امد تکالیفی که گفته بود را دید معلم جلسه ی قبل گفته بود که یک جزوه در باره ی ( موسیقی/ وزن موسیقی کناری ) و (کلیات ردیف و قافیه (قالب/ وزن موسیقی کناری) ) و توضیح ردیف وقافیه اماده کنیم و به مدسه بیاوریم تابفهمد درسی که به ماداده است ما یاد گرفته ایم یا نه بعد از دیدن تکالف که بعضی ها در اینتر نت مطا لبی که گفته بود اماده کرده بوده وبه کلاس اورده بودند که چیز ها ای که انها نوشته بودند اثلا هیچ شباهتتی باچیز ها ای که معلم گفته بود نداشت من هم می خواست در اینترنت جست و جو کنم که نا امیدانه هیچ متلبی پیدا نکردم و گفته های معلم ران نوشتم بگذریم اقای مجیدی برای ان ها نمره رد نکرد و به انها فرصت داد تا تکالیف را اماده کنند وبه کلاس بیاورند وشنبه ی جلسه ی بعد از انها تکلیفشان را میگیرد بعداز این موضوع معلم یکی دیگر از ارایه هارا به ما درس داد که نام ان (تشبیه) بود و معلم گفت ارایه ی جان بخشی یک ننوع تشبیه است ولی تشبیه شکل های زیادی دارد و برای بهتر متوجه شدن ما یک کلمه نوشت و ( شبه/ مشبه / شباهت ) در ان جمله را به ما نشان داد و مطالب دیگری در باره ی تشبیه گفت بعد از ان برای تمرین ما صحفاتی در نظر گرفته بود که ما انها را در دفتر بنویسیم و ارایه ی ان صفحات را مشخص کنیم بعد از ان کلاس تمام شد

فارسی 23 آذر

سلام
آقای مجیدی بعد از وارد شدن به علت طولانی بودن درس و طولانی بودن مطالب مسابقه ی روخوانی را برگزار کردند
ما باید درس ششم ( قلب کوچکم را به چه کسی بدهم ؟ ) را برای آقای مجیدی آماده میکردیم
بعد از خوادن متن و نمره گزاری به دانش های زبانی و ادبی صفحه ی 55 رفتیم وآقای مجیدی راجع به آرایه ی تکرار حرف زدند
آرایه ی تکرار آرایه ای است که درمتن به صورت تکرار کلمات ضاهر میشود مثل تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را ، مثل یک خانه ی قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم
در این جمله آرایه ی تکرار به خوبی نمایان شده است
نکته ی بعدی قسمتی از جمله به نام مفعول است
مفعول چیزی است که روی آن کار انجام شده و به چند صورت میتوان آن را تشخیص داد
1- « را » البته این نشانه زیاد درست نیست مثل وقتی که میگویند ( لقمان را گفتند: ادب از که آموختی ) در این جمله لقمان مفعول نیست چون در اینجا را به معنای به است و مفعول ادب است چون یک را پنهان شده است
2- باید از فعل به پرسیم چه جیزی را ؟ و چه کسی را ؟ با کمکم این راه به وجود مفعول پی میبریم

فارسی 16 آذر

سلام
ما ناگهان شکه شدیم به جای آقای مجیدی آقای قربانی آمدند
قرار بود آن روز مسابقه ی روخوانی داشته باشیم . اول بچه ها فکر کردند آقای قربانی از قضیه ی مسابقه چیزی نمیدانند برای همین بچه ها سعی کردند کاری کنند که آقای قربانی متوجه نشود امروز مسابقه داریم ولی بعد آقای قربانی آنها را ضایع کرد و گفت که من در قبل از این جلسه با آقای مجیدی درس های امروز را چک کردم . همی بچه ها هیچ حرفی نزدند . آقای قربانی گفتند کتاب هایتان را باز کنید و ایشان شروع کردند به پرسیدن مسابقه ی روخوانی .
بعد از این که هر فرد قسمت خودش را میخواند آقای قربانی برای هرکدام در دفتر آقای مجید ینمره ای مگذاشت البته به جای نمره A B C D می گذاشتند تا آقای مجیدی خودشان راجع به نمره ی آن تصمیم بگیرند .

ترکش ها ی ولگرد. نویسنده :داوود امیریان محمد صیادزاده

پپچ و مهره اى ها
دسته ما معروف شده بود به دسته پیچ و مهره اى ها! تنها آدم سالم و اوراقى نشده، من بودم که تازه کار بودم و بار دوم بود که جبهه آمده بودم دیگران یک جاى سالم در بدن نداشتند.یکى دست نداشت، آن یکى ی پا یش مصنوعى بود و سومى نصف روده هایش رفته بود و چهارمى با یک کلیه و نصف کبد به زندگانى ادامه مى داد و… یکبار به شوخى نشستیم و داشته هایمان – جز من – را روى هم گذاشت می و دو تا آدم سالم و حسابى و کامل از میانمان بیرون آمد! دست، پا، کبد، چشم و دهان و دندان مجروح و درب و داغون کم نداشتیمخلاصه کلام جنس مان جور بود. یکى از بچه ها که هر وقت دست و پایش را تکان مى داد انگار لولاهایش زنگ زده و ریزش داشته باشد، اعضاا و جوارحش صدا مى کرد، با نصفه زبانى که برایش مانده بود گفت »: غصه نخورید  این  دفعه که رفتیم عملیات از تو کشته هاى دشمن یا یک دو جین لوازم یدکى مانند چشم و گوش و کبد و کل می آوریم یا دو سه تا عراقى چاق و جثه دار پ دای مى کن می و مى آور می عقب و برادرانه ب نی خودمان تقس مى کنیم تا هر کس کم و کسرى داشت، بردارد.على، تو به دو سه متر روده ات مى رسى.اصغر، تو سه بند انگشت دست راستت جور مى شود.ابراهیم تو کلیه  دار مى شوى و احمد جان، واسه تو هم یک مغز صفرکیلومتر کنار مى گذاریمشاید به کارت آمد « همه خندیدند جز من» آخر احمد من بودم

برادران مزدور نویسنده :داوود امیریان محمد صیادزاده

هی می شنیدم در جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث ها ی فراوان راجع به این موضوع شنیده بودم خیلی دوست داشتم جبهه بروم و سر از امداد غیبی در آورم تا اینکه پام به جبهه باز شد ومدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم بچه هاها از دستم ذله شده بودند بس که ههی از معجزات امداد غیبی پرسیده بودم یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار بودیم گفت می خواهی بدانی امداد غیبی یعنی چه با خوشحالی گفتم خب معلومه ناقافل یک قابلمه را محکم کرد تو سرم تا چانه رفتم تو قابلمه سرم تو قابلمه کیپ کیپ شد آنها می خندیدند و من گریه می کردم ناگهان زمین و زمان به هم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد. دیگر باقیش را یادم نیست. وقتی بخود آمدم که دیدم افتاده ام گوشه ای و دو سه نفر به زور دارند قابلمه را از سرم بیرون می کشند.لحظه ای بعد قابلمه درآمد و نفس راحتی کشیدم. یکی از آنها گفت پسر عجب شانسی آوردی تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدند جز تو.ببین ترکش به قابلمه هم خورده. آنجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چه.

رفاقت به سبک تانک نویسنده:داوود امیریان محمد صیادزاده

نزدیک عملیات بود و مو ها ی سرم بلند شده بود باید کوتاهش می کردم مانده بودم معطل تو ان برهوت که جز خددمان کسی نیست سلمانی از کجا پیدا کنم تا اینکه خبر دار شدم یکی از پیرمرد ها ی گردان یک ماشین سلمانی دار و صلواتی مو ها را اصلاح می کند رفتم سراغش دیدم کسی زیردستش نیست طمع کردم و با چرب زبانی قربان صدقه اش رفتم و نشستم زیر دستش اماکاش نمی نشستم چشمتان روز بد نبیند باهر حرکت ماشین بی اختیار از زور درد از جا می پریدم ماشین نگو تراکتور بگو به  جای بریدن مو ها غلفتی از ریشه وپیاز می کندشان از بار چهارم هر بار که از جا می پریدم با چشمان پر از اشک سلام می کردم پیرمرد دو سه بار جواب سلام مرا داد اما بار اخر کفری شد و گفت :تو چت شده سلام می کنی یک بار سلام می کنند گفتم :راستش به بابام سلام می کنم پیرمرد دست از کار کشید و با حیرت گفت :چی به پدرت سلام می کنی کو پدرت  اشک چشمانم را گرفتم و گفتم :هربار که شما با ماشین تان مو هایم را می کنید پدرم جلو چشمم می آد و به و من به احترام بزرگ تر بودنش سلام می کنم پیرمرد اول چیزی نگفت اما بعد پس گردنی جانانه ای خرجم کرد و گفت بشکنه این دست که نمک نداره… مجبوری نشستم و سیصد چهارصد بار دیگر به آقا جانم سلام کردم تا کارم تمام شد

مهارت اشپزی۳۰آذر ۱۳۹۸

این جلسه قرار بر این بود که ۲ گروه از ۳ گروه خوراک سبزی جات درست کنند و گروه دیگر بادمجان اول اقای کیوان داریان طریقه پخت هر دو را از هر دو گروه پرسیدند و بعد خودشان توضیح دادند بعد ما مواد لازم را روی کاغذی یاداشت کردیم و به خرید رفتیم در راه گفتند که امروز باید قیمت هر چیز و وزن ان را به پرسید و یاداشت کنید ما مواد لازم که ایناها بود را خریدیم

۱.سیب زمینی ۲.لوبیا سبز۳.قارچ۴.هویج۵.کدو ۶.کره

بعد از خرید اینها به مدرسه برگشتیم چون گروه ما گروه خوراک سبزیجات بود من فقط دستور خوراک سبزیجات را توضیح می دهم اول سیب زمینی ها را گذاشتیم تا بپزد بعد هم باقی چیز ها را به ترتیب شستیم ریختیم تا بپزد سیب زمینی ها را به سختی پوست کندیم و به حالت خلالی قاچ کردیم و با گازی که نشتی گاز داشت به سختی سرخ کردیم بعد بقیه مواد را که در اب گذاشته بودیم تا بپزد را اب کش کردیم و در ماهیتابه کره ریختیم تا اب شود بعد سبزیجات پخته شده را تفت دادیم و در اخر سیب زمینی ها را هم به ان اضافه کردیم این کار را دو بار انجام دادیم و اماده شد برای خوردن ساعت حدود ۳ونیم بود که شروع به خوردن کردیم به همراه اقای مجیدی و برخی نهمی ها و بعد به خانه رفتیم

مشق ها

نوشتن گزارش و دیگر هیچ تازه جلسه اخر هم بود

مهارت کار با چوب ـ23\9\98

سلام .اقا که وارد کلاس شدند رفتیم که تخته چوب ها را که تا نصف پیش برده بودیم بیاوریم .در آشپزخانه هم همه ای درست شده بود خیلی شلوغ بود چون کلاس مهارت آشپزی با کلاس ما{مهارت کار با چوب } قاطی شده بود ، انها داشتند آشپزی میکردند و ما هم میخواستیم چوب هایمان را برداریم بلاخره توانستیم بدون مصدوم تمام کنیم?.بعد بچه ها پیشنهاد دادند به حیاط برویم. حیاط سرد نبود و برای همین به انجا رفتیم.این دفعه کارمان سخت تر بود و باید پیچ را در چوب ها ببندیم تا محکم شود . خیلی سخت بود برای همین کارمان با سرعت پیش نمی رفت.اولش حوصله سر بر بود.ولی بعد پر ماجرا شد. ما برای اینکه کارمان راحت تر باشد رفتیم و با دریل توی کارگاه سوراخ شان بکنیم تا راحت تر شود .ما خواستیم. دستگاه را راه اندازی کنیم که دیدیم پیچ مخصوص ندارد و آقای موذنئ گفتند که یک میخ را برو و سرش را صاف کن تا به جای پیچ مخصوص بگذاریم .من رفتم و با دستگاه پرس توی آشپزخانه سرش را صاف کنم ولی آنقدر جلوی آقای صالحی چرخاندم (خیلی محکم) که توانستم بترکانمش (شکست)??????،خب هنوز سرش صاف نشده بود؟ آخرش هم صاف نشد و آقای موذنی یک پیچ دیگر را جایگزین کرد. بعد که چوب ها سوراخ شد توانستیم کارمان را راحت تر از قبل پیش ببریم. تازه امروز یکی از پیچ گوشتی ها سرش خراب شده بود و کارمان سخت تر بود ولی دعوا نمیکردیم چون حضور گرم آقای موذنی نگذاشت??????. خودمان می خواستیم جنگ کنیم ولی اگه میکردیم آن وقت یک منفی میخورد جلوی اسممان توی دفتر انظباطی??.(با تشکر )

پایان

کلاس تیر اندازی 23 آذر

آمادگی برای رفتن

به دلیل آینکه حاج آقا ناصری زود تر از آقا ی مجیدی به مدرسه می آمد کسانی که سرویس داشتند با حاج آقا رفتند و آنهایی که نداشتند با آقای مجیدی رفتند.

در ابتدای کلاس

مانند جلسه ی قبل حاج آقا از ما اول کمی سوال راجع به تیر اندازی پرسیدند تا ببینند کسی چیزی را یادش نرفته باشد. همچنیمبه دلیل اینکه این جاسه می خواستیم ایستاده تیر اندازی کنیم ایشان تاکید زیادی روی حالت تیر اندازی در پرسش های خود داشتند.

در ادامه ی کلاس

مانند جلسه ی قبل ایشان اول یکی یکی همه ی بچه هارا جلوی صلاح ها بردند تا اصول ایستادن همه را ببینند .البته برای تمرین ماشه کشی هم بود.در حین تمرین ماشه کشی و تمرین ایستادن حاج آقا یکی یکی می آمدند و اصول ایستادن همه را می دیدند و مشکلات همه را به آنها میگفتند تا ما  آن ها را درست کنیم.

در پایان

مانند جلسه یقبل به همه تیر و سیبل می دادند تا تیر اندازی کنیم.

 

درس ورزش28/9/98

بسم الله الرحمن الرحیم

زنگ خورد ما سریع نماز را خواندیم رفتیم داخل حیاط صف شدیم اقای همتی گفت بچه ها امروز امتحان ورزش داریم یک مقداری مینیبوس ها دیر امدند وقتی مینیبوس ها امدند سریع سوار شدیم و رفتیم اقا هی تو ماشین با ذوق میگفتن بچه ها امروز امتحان ورزش داریم ما دیگه رسیدیم به ورزشگاه. داخل سالن شدیم اقا به مسئول ورزشگاه گفت اگه میشود تور والیبال را ببندین. چون می خواهیم دو تا کلاس را از هم جدا کنیم. خوب امتحان شروع شد اقا گفت اولین امتحان دو است. همه اولین امتحان را رد کردند. دومین امتحان این بود که در 1 دقیقه 70 دراز نشست برویم تا همه رفتن دراز نشست ها را کمر و گردنشان درد گرفت و اخرین امتحان شنا بود ما باید 10 تا شنا برویم اخر سر که مقداری زمان اوردیم حمله به گل بازی کردیم بعد دیگر از ورزشگاه رفتیم بیرون سوار مینیبوس شدیم و بازگشتیم به مدرسه

 

پایان

به نام خدا مستند سازی کلاس هدیه ها شنبه

همه ی بچه ها منتظر بودند که کار گروهی بچه ها را ببینند معلم که امد گفتند بچه ها از حالا تا سه ربع دیگر وقت دارید بچه ها زود کارشان را شروع کردند اول که اقای صیاد زاده گفت موضوع کتاب ان بیست و سه نفر است بعد یک فیلم از اسارت ان بیست و سه نفر گذاشتند بعد از فیلم اقای صیاد زاده یکی از ان بیست و سه نفر را معرفی کرد به نام مهدی طهانیان که اقای صیاد زاده گفت اینفرد تنها 13 سال داشته و کوچکترین فرد در دوران اسارت بوده و بعد گفتند این شخص کلی خاطره دارد و یکی از خاطره های جالب ان امداد غیبی بوده بعد یک فیلم کوتاه از امداد غیبی برای شناخت امداد غیبی گذاشتند بعد که کمی از امداد غیبی صحبت کردند یک فیلم از رهبر انقلاب درباره ی ان بیست و سه نفر گذاشتند بعد که فیلم تمام شد انتشارات کتاب ان بیست و سه نفر را گفتند و بعد کارشان را تمام کردند                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   پایان     

 

اجتماعی ۲۸ آذر

به نام خدا

 آقای کنارکوهی بعد از ورود به کلاس شروع به دیدن تکلیفِ ها کرد و دو نفری که تکلیف های ویژه داشتند تکلیف آنها را دید و دانش آموزی که تکلیف هایش را نوشته بود از کلاس بیرون کرد به واحد گفت تا درس جدید را بخواند پس از مدتی کوتاه اولین سوال را گفت توضیحاتی درباره گفته بود داد مشاغل سه دسته است صنعت کشاورزی خدمات  و مدیریت کنترل کننده این سه است مشکل ما هم مدیریتی است در همین حین دانش‌آموز اخراج شده کلاس برگشت پس از اتمام توضیحات آقای کنارکوهی دانش آموزی آقای  کنارکوهی سوال می گفت زیر جواب آن خط می کشیدیم باز دوباره کسی دیگری می خواند این کار تا آخر کلاس ادامه پیدا کرد

تاریخ ۲۸ آذر

به نام خدا

آقای نوری تاخیر داشت و همین علت آقای حاجی احمدی سر کلاس ما آمدند و زمانی دادند تا کتاب را مطالعه کنیم و برای امتحان آماده شویم پس از ۱۵ دقیقه آقای نوری آمدند و ایشان هم مدتی برای مطالعه دادند سپس برگه های امتحانی را پخش کرده و بچه ها شروع به جواب دادن کردند بعضی از بچه ها توانستند زودتر از موقع معین تمام کنند و برگه های خود را با آقای نوری داده و به حیات رفته تا بقیه بچه ها می توانند در آرامش امتحان دهند پس از اتمام زمان آزمون همه به کلاس برگشتند و آقای نوری  جواب امتحان را بعضی ها خوشحال و بعضی ها غمگین شدند آقای نوری جواب سوال آخر را نداده بود که زنگ خورد

درس عربی26/9/98

به نام خدا

اقای شیرنشان وارد کلاس شد تا نشست گفت 5 دقیقه زمان دارید تا کتاب را مرور کنید چون می خواهم مثل همیشه کویز بگیرم ما شروع کردیم به خواندن… اقا گفت 5 دقیقه تمام شد اگر کسی پایین نمره 3 بیارد میرد بیرون  همه یکی یدونه برگه بذارند جلو شون بعد داخل ورد شون امتحان را اوردند وما جواب دادیم امتحان تمام شد اقا به ما وقت دا د تا برای امتحان جامع مقداری درس بخوانیم اما هنگام درس خواندن ما من برگه ها را صحیح می کنم و کتاب ها را می بینم در بین این بازدید های اقا کازرونی و نظری از کلاس رفتند بیرون اما به برگه های بعضی ها نرسید همه توی ان زمانی که اقا داده بود داشتن درس می خواندند یا که درس می نوشتن بدبختانه اقا به برگه ی من نرسید تا صحیح کنند زنگ خورد اقا مشقی این جلسه ندادند  و ما رفتیم صبحانه خوردیم

پایان

کلاس زیست سه شنبه 26آذر امیر محمد دهقان

در کلاس زیست پرسش کلاسی داشتیم از کل چیز هایی که یاد گرفته بودیم که از سلولز ها ویاخته ها وسلول وهترو تروف و هسته و سیتو پلاسم و……… که برای مثال:

هسته: فرماندهی یا خته ها     غشای یاخته: تنظیم ورود و خروج مواد      دستگاه گلژی: بسته بندی وترشح مواد     اسمز:انتشار آب در شرایط خاص واختلاف غلظت دو محیط   و راکیزه که تولید انرزی میکند مانند باتری  وسلول هم که کوچک ترین عضو بدن است که فعالیت های حیا تی در آن صورت می گیرد و انواع بافت پیوندیدر بدن ما که بافت پوششی وبافت عصبی و……      .  وسوال های دیگر که نمره داشت

و اینکه درس امروز مان هم درباره تغذیه سالم بود که توضیحاتی ز کر بو هیدرات: که گروهی از مواد مغذی هستند که انرژی مورد نیاز بدن را تا مین می کنند ودرباه کر بو هیدرات ساده مانند گلو کز،فرو کتوز،گالاکتوز

و مرکب آن:پلی سا کارید مثل نشاسته وسلو لز وگلیکوژن است

سپس نکاتی هم معلم گفت برای مثال مالتوز یعنی قند جوانه جو ولاکتوز یعنی قند شیر واینکه سلولز تجزیه نمی شود ونشاسته تجزیه می شود

 

 

کلاس یکشنبه 24 آذر

بسم الله الرحمن الرحیم کلاس ما در روز یکشنبه با ارایه ی گروه خودمان همراه بود یعنی این که ما یک درس از کتاب تفکر را باید انتخاب می کردیم و آن را تدریس می کردیم ما در اول کلاس قوانین کلاس را به صورت پاورپونت نمایش دادیم و بعد از آن به به سراغ درس اصلی خودمان رفتیم که به صورت پاورپوینت آماده کرده بودیم . درس را که شروع کردیم در همان سوالات اول با هجمه ای از سوال مواجه شدیم که این یعنی که وقت ما در خطر است برای همین سوالات بعدی را در زمان کوتاه تری پاسخ دادیم تا این که به انتهای پاور پوینت رسیدیم و به دلیل کمبود وقت آن را خلاصه کردیم و بعد به سراغ کلیپ نحوه ی آموزش مدارس ژاپن رفتیم که جالبی این کلیپ در شباهتش با همت مدرسه ی زندگی بود وسط کلیپ هم زنگ خورد ! خودتان میدانید بچه ها برای پینگ پنگ چه کار می کنند!!
تکلیف: دفتر زندگی ، روزنگار

فرهنگ و هنر ۹/۲۰

آقا محمد صالهی وارد کلاس شدند و گفت که

من مشق ندادم  وبعضی از افراد مکعب های کشیده اند وآقا برای آن برای آن دسته آدم های که مکعب کشیده اند مسبت گذاشت و آن های که نَنِوشته بودند منفی نگذاشت .

ولی  مسبت هم نگذاشت  وآقا پرس پکتیو ۲ نقطه ای را گفت  و نکتهی مهمی راگفت “که من به یاد نمی آورم.

تکلیف ” تکلیف ما این است که یک ماشین بکشیم.‌‌‌‌‌

خدا حافظتان باشد

مهارت 9/23

بعد از ورود اقای صالحی بچه ها درخواست کردند که امروز که هوا خوب است به حیاط برویم. آقای صالحی قبول کردند بعد هر گروه رفت و تخته های خود را اوردند وبعد شروع به کار کردیم یکی از افراد گروه ما نیامده بود برای همین برای پیچ کردن از اقای موذنی کمک گرفتیم البته بعد خود اقای موذنی پیچ کردن را به ما یاد دادند و رفتند. بعد از پیچ کردن زنگ تفریح شد و تقریبا 10 تا 20 دقیقه زنگ تفریح داشتیم.در زنگ تفریح مهدی پور که مهارتش مکالمه عربی است گفت:از این مهارت انصراف دادم ماهم چون دیدیم یک نفر در گروه غایب است به مهدیپور گفتیم:که بیاید و به ما کمک کند و او قبول کرد به نظر من اگر مهدی پور مهارت نجاری را انتخاب می کرد بهتر بود.
بعد چهار چوب کمد را ساختیم البته قندهاری کمک نکرد چون با مهدی پور بحثش شد ورفت پینگ پنگ .

تکلیف: کامل کردن رحل .
(باتشکر)

مهارت کار با چوب ـ16\9\98ـ شنبه

ما همه منتظر اقای صالحی بودیم ولی به جای اقای ایشان اقای موُذنی امدند و همه متعجب بودیم.اقای موُذنی گفتند که بروید و تکه چوب ها ی که اماده است را بیاورید. چوب هارا بر اساس اندازه هایی که زده ایم اوردیم. خود اقا هم رفته بودند تا اره عمود بر ، پیچ گوشتی ،پیچ و دریل بیاوردند . پیچ گوشتی به اندازهی گروه ها نبود و یک گروه بدون پیچ گوشتی می ماندو ما سر این قضیه با هم جنگ می کردیم . نصف تایم گذشت و ما رفتیم به زنگ تفریح، ولی وقتی آمدیم به کلاس آقای موُذنی غیبشان زده بود و آقای صلحی آمدند و از اقا پرسیدیم که آقای موُذنی کجا هستند و اقای صالحی گفتند که آقای موذُنی در یک مدرسه ی دیگر کلاس دارند و رفتند. همه در تعجب بودیم. ما علامت گذاری ها را انجام داده بودیم و شروع کردیم به سوراخ کردن چوب با دریل. باز هم سر دریل با هم دعوایمان می شد. در این جلسه فقط وقت کردیم که چوب را سوراخ کنیم.

پایان

فیزیک یکشنبه 24اذر 1398

اقا وارد کلاس شدند و گفتند امروز کمی درس فصل هشت را جلو میبریم و در ادامه چند نمونه سوال از درس های یک و دو جهت امادگی برای امتهان فردا حل می کنیم

فصل هشت دو بخش داشت ما بخش اول را در جلسات قبل حل کرده بودیم و اقا درس داده بودند این جلسه وارد بخش دوم شدیم

اقا گفتند که انرژی دو بخش دارد

1.ذخیره شده(پتانسیل):

مانند:1)هسته ای 2)شیمیایی 3)کشسانی 4)الکتیریکی (ساکن) 5)گرانشی

1.هسته ای مانند سنگ اورانیوم 2.شیمیایی مانند غذا 3. کشسانی مانند کش کشیده شده 4.الکتیریکی (ساکن)مانند خازن 5.گرانشی مانند ماژیکی که می خواهد به زمین بیفتد ولی ما به وسیله دست جلوی ان را گرفته ایم

2.ازاد شده:

مانند: 1)نورانی 2)صوتی 3)گرمایی  4) الکتیریکی(جاری) 5)حرکتی

1.نورانی مانند چراغ 2.صوتی مانند رادیو 3.گرمایی مانند شوفاژ 4.الکتیریکی(جاری) مانند المنت یا سیمی که در ان برق رد شود 5.حرکتی مانند چرخیدن پنکه

ما تبدیل انرژی هم داریم مانند پنکه که انرژی الکتیریکی را به حرکتی تبدیل می کند

بعد چند سوال در رابطه با پیدا کردن جرم ، حجم ، چگالی یا جرم ، وزن ، شدت جاذبه

و بعد این مثلث ها که من به طور نوشته می گویم را گفتند

جرم÷چگالی=حجم     جرم÷ حجم=چگالی     حجم×چگالی= جرم

وزن÷جرم=شدت جاذبه     وزن÷شدت جاذبه=جرم      شدت جاذبه×جرم=وزن

و سوت

حساب 19آذر

 همه بچه ها وارد کلاس شدند و بعد آقای یادگاری وارد کلاس شد و کلاس را با حدیثی از امام رضا علیه السلام شروع کرد که می فرماید : اگر دعا کنید اما تلاش برای آن نکنید خودتان را مسخره کرده اید. بعد از این حدیث، آقای یادگاری به بچه ها گفت همه  گروهی شوند. بعد  بعد از گروهی شدن آقای یادگاری صیاد زاده را صدا زد تا سوال های فعالیت را حل کند و آن را توضیح دهد. بعد از حل فعالیت آقای یادگاری یک مثال برای این فعالیت زد و بعد گفتند که صفحه ۳۸ و ۳۹ را باهم  گروهی بررسی کنید. در موقع بررسی، آقای یادگاری بالای سر هر گروه رفت و مشکلات آن گروه‌ها برای آنها توضیح داد. بعد از بررسی آقای یادگاری یک روش دیگر برای حل معادله گفتند  بعد از آن اسماعیلی و حاجی زرگرباشی هر دو یک معادله را حل کردند. بعد از احسان پور رفت تا کار در کلاس حل کند اما آن نتوانست آن را حل کند ولی به جای آن آقای یادگاری آن را حل کرد. بعد ابراهیمی فعالیت صفحه بعد را حل کرد. بعد از حل  فعالیت گروه اسماعیلی، نظری و سادات کازرونی را اخراج کرد و به نزد آقای مجیدی برد. بعد به نماینده کلاس گفت تا اعضای این گروه را عوض کند. بعد زنگ خورد و همه بیرون رفتند .

 

زنگ دوم حساب

 بعد از زنگ اول حساب، آقای یادگاری وارد کلاس  شدند بعد بررسی کردند که ببینند گروه اسماعیلی، نظری و سادات کازرونی در چه گروهی هستند. دیدند که گروه‌ها بد است و خودشان آن گروه را     جابه جا کردند. بعد از آن تکلیف ها را دادند. بعد از آن احسان پور، نظری ، زمانیان و ریاحی آمدند تا سوالات صفحه ۳۶ را حل کنند. بعد از حل سوالات،  آقای یادگاری گفتند صفحه ۴۹ جویا مجد را باز کنید تا یکی یکی  سوال های آن را حل کنیم. به ترتیب سوال ها را حل کردیم. زنگ خورد و همه بچه ها رفتند.

مهارت کار با چوب ـ 9\9\98 ـ شنبه

روز نقشه کشی برای ساخت کمد فرا رسید.

اقای صالحی وارد کلاس شد و همه ی بچه ها روی هوا بودند ،یکی روی میز،یکی تخته را پاک میکرد و یکی اثلا بیرون کلاس بود. همه نشستیم ولی اقای صالحی یک جورایی عصبانی بود.به خیر گذشت و شروع کردیم به گروه کردن بچه ها، در اولین باری که گروه شدیم چند نفری راضی نبودند.یا از شخصی که داخل گروه بود راضی نبودند یا که در گروه دوستان خود نبودند و می خواستند پیش دوستان خود باشند.چند باری گروه ها را از اول چیدیم تا همه راضی شوند اما اقای قندهاری هنوز هم راضی نبود ولی با صحبت های اقای صالحی این مشکل هم حل شد.همه با توجه به گروه هایی که تقسیم شده ایم نشستیم . اقای صالحی گفتند این اندازه ها را یک جا یادداشت کنید و شروع کردند . شکل کمد را کشیدند و اندازه هارا روی تابلو نوشتند و برایمان توضیح هم دادند. کمی سخت بود ولی بچه ها خوشحال بودند که میخواهند کمد مخصوص خودشان رابسازند.وقتی که اقای صالحی تمام اندازه ها را نوشتند و توضیح دادند هنوز وقت کلاس تمام نشده بود به همین دلیل ما را ازاد گذاشتند که هر کاری دلمان میخواهد انجام دهیم .

پایان

کلاس مهارت 16 آذر

در اوایل زنگ به سالن تیر اندازی زیتون در خیابان دکتر حسابی رفتیم.به دلیل اجازه نداشتن برای نیاوردن کیف های خود نتوانستم بعد به خانه برگردم چون خانه ی ما در همان خیابان است.

در اوایل کلاس

در همان ابتدا آقای ناصری تمام  نکاتی را که به ما آموختند را در آنجا یک توضیح کوتاهی در مورد همه چیز دادند تا بتوانیم تیر های دقیق و خوبی بزنیم.

توضیح ها

در آن توضیح ها ایشان روی دو چیز تاکید داشتند.ماشه کشی و تطبیق عناصر دید.ماش کشی یعنی چگونه رها کردن ماشه و تطبیق عناصر دید یعنی قرار گرفتن چشم و  روزنه ی دید ومگسک و خال سیاه در یک راستا.

ماشه کشی و تطبیق عناصر دید

بعد از آن توضیح ها ایشان چهار نفر چهار نفر فرستادند تا همه ماشه کشی و تطبیق عناصر دید  را درک کنیم.

در پایان کلاس

بعد که پرسش هم تمام شد هر نفر ده تیر و یک سیبل گرفت تا بتواند تیر زدن را امتحان کند. بعد که تیر زدن تمام شد همه اسم و تاریخ را روی سیبل نوشتیم تا پیشرفت خود را ببینیم در این چند جلسه ی باقی مانده.

زنگ زبان بیست آذر ماه

به نام خدای عزیز. اقاآوارد کلاس شدند.گفتند کتاب ها بدون اسم نباسد. و بعد یکی یکی  مشق های که باید مینوشتیم را دیدند، بعضی از بچه مشق هایشان را ننوشته بودند، گفتند که کتاب هایتان را در اورید .  آقا لیسنینگی برای ما گذاشتند. یکی از بچه ها سر وصداو کرد. معلم میخواست که آن را به بیرون بیندازد ولی دوستم از آقا معذرت‌خواهی کرد. معلم گفت که بادقت گوش دهید.  بعد چند کلمه را باهم تکرار کردیم. مثلHelloوGoodmorningو…بعد در کتاب تمرینی را نوشتیم، گفاندگ که پرسش داریم  بعد پرسش گفتند که کلمه هایی که شنیدید را در دفترتان بنویسید. معلم دباره لیسنینگی گذاشتند وبعد گفتند یکی یکی با آن تکرار کنید . مشق ها را گفتند صفحه W2وW3 را بنویسید.  سووووووووووووت

فرهنگ وهنر ۲۰/آذر

امرز آقاتکالیف را دیدند و دربارء وظیفه و مسعولیت حرف زدند

و تا که زنگ خورد و آقا گفتند که تکلیف را در بَله بگذارد.

  1. و هفته ی دیگر آقا مشق را می بینند .
  2. و پرسپکتیو را درس خواهند داد.

 

ادبیات ۲۱ آذر

 نکته به خصوص: آقای اخوان برای ارزیابی مستند وارد کلاس شده وپشت میز پیش بقیه دانش آموز ها نشست

آقای مجیدی بعد از ورود به کلاس توضیح داد کلاس مسئولیت از هدف حدود ۱ جلسه عقب تر است پس خواهش کرد نظم کلاس را رعایت کنند ورفتیم سراغ معنی شعر  با بهاری که میرسد از راه . او به این صورت فردی را برای  معنی کردن شعر انتخاب می کرد کسی عددی رو می گفت آن عدد را روی لیست پیدا کرده و به آن فرد می‌گوید  شعر را معنی کند

 در بیت اول پس از معنی شدن اشتباه معلم راه جدیدی برای معنا کردن شعر یاد داد روش او این بود که چون شاعر برای زیبا کردن شعر کلمه ها را جابجا میکند پس ما برای معنی کردن شعر باید کلمه های شعر را جابجا کنیم پس از انجام این روش و درست معنی شدن بیت اول به سراغ بیت های دیگر با همان روش رفتیم ولی از بیت ۵ به بعد دیگر نیازی به معنی کردن نبود چون معنی آن خود شعر می شد دیگر از جابجایی استفاده نکردیم و حتی ننوشتیم

در حین این کار واحد برای اینکه غلط گیر را باز کرده و تمام مایعات را بر روی میز  ریخته همین طور غلط گیر مال اسماعیلی بوده کلاس اخراج شد و حدود ۴۵ دقیقه جلوی در دفتر ایستاده بود ولی چون کسی در درون دفتر نبود  کسی او را ندیده  تا اینکه آقای صیادزاده آخر کلاس واسطه شد تا واحد به کلاس بیایند و یک غلط گیر برای اسماعیلی بخرد

بعد از تمام شدن معنی کردن شعر سراغ دانش زبانی رفتیم دانش زبانی این بود که با اضافه کردن بعضی چیز ها می توانیم متن را از حالت زبانی به حالت ادبی در بیاوریم مثلاً آرایه یا قید و متمم و مفعول و مسند

با خوردن زنگ آقای مجیدی  تکلیف افتاد و گفت نوشتن صفحه ۵۶ و ۵۷

21/9/1398درس ورزش

به نام خدا

امروز سریع بچه هاصف شدند تا بریم امروز اقای اخوان هم با ما می اید ما رفتیم داخل مینیبوس تا بریم اقای اخوان امد تو مینیبوس ما ما ورزشگاهمون عوض شد ورزشگاه توحید رفتیم خیلی کوچک بود اقای طهرانی ما را به دودسته کرد اقای اخوان هم امد بین این دو دسته تا بدود ما سریعد دویدیم بعد روی خط ایستادیم و گرم کردیم چون ورزشگاه کوچک بود نمی تونسیم والیبال کنیم برای همین همه فوتبال کردیم ولی اقای اخوان با چند تا از بچه ها فوتبال نکردند و کنار زمین با یک توپ والیبال کردند بعد تیم ها اماده شدند تا بازی کنیم تیم ما خیلی بد بود به این علت اقای طهرانی با تیم ما امدند ولی اخر ما اخر شدیم تجویدی یک گل سر زد و ثالثی 2 تا تیرک زد و من هم 2 تا تک به تک گرفتم و تمام شد ما امدیم داخل مینیبوس  شدیم و امدیم مدرسه

پایان

درس ورزش 14/9/1398

به نام خدا

ما توی حیاط مدرسه جمع شده بودیم اقای همتی گفت اتوبوس ها بیرون منتظر ما هستند صف را سریع اماده کنید تا سریع بریم ما صف شدیم و راه افتادیم که بریم در راه نظری بی مزگی می کرد خب دیگه رسیدیم بچه ها تا سالون را دیدند پخش در سالون شدند و دویدند اقای طهرانی همه را به دو دسته مساوی تقسیم کردند برای اینکه بدویم و گرم بشیم بعد از چند دور دویدن اقا گفت وای سید می خواهم کششی کار کنیم  کار که ما هم کردیم بعد اقا مارا برای فوتبال و والیبال جدامون کرد من جزو فوتبالی ها بودم سر گروه ما اقای زمانیان بود ما شروع به فوتبال کردیم زمان گذشت و ما تمام تیم های فوتبال را بردیم من خیلی خوشحال بودم چون من یکی تک به تک را گرفتم

ما توی حیاط مدرسه جمع شده بودیم اقای همتی گفت اتوبوس ها بیرون منتظر ما هستند صف را سریع اماده کنید تا سریع بریم ما صف شدیم و راه افتادیم که بریم در راه نظری بی مزگی می کرد خب دیگه رسیدیم بچه ها تا سالون را دیدند پخش در سالون شدند و دویدند اقای طهرانی همه را به دو دسته مساوی تقسیم کردند برای اینکه بدویم و گرم بشیم بعد از چند دور دویدن اقا گفت وای سید می خواهم کششی کار کنیم  کار که ما هم کردیم بعد اقا مارا برای فوتبال و والیبال جدامون کرد من جزو فوتبالی ها بودم سر گروه ما اقای زمانیان بود ما شروع به فوتبال کردیم زمان گذشت و ما تمام تیم های فوتبال را بردیم من خیلی خوشحال بودم چون من یکی تک به تک را گرفتم  بعد اقا سوت اخر را زد و ما بردیم و تمام

پایان

پیمایش به بالا